فوادرویال

علمی و آموزشی

فوادرویال

علمی و آموزشی

اولین کنفرانس آموزش ، پژوهش و کاربرد کامپیوتر در ایران

برگرفته از سایت   http://www.foadroyal.com       ( سایت علمی سید محمد فواد   ابراهیمی )

اولین کنفرانس آموزش ، پژوهش و کاربرد کامپیوتر در ایران

سید محمد فؤاد    ابراهیمی

مدرس ریاضیات و کامپیوتر مراکز تربیت معلم سنندج

27 الی 29  /  بهمن  /  1371  شمسی

 

    پائیز سال 1371 در روزنامه کیهان اطلاعیه ای را چاپ کرده بودند که دانشکده فنی دانشگاه تهران اولین کنفرانس کامپیوتر در ایران را از 27 الی 29 بهمن 1371 برگزار می نماید . هزینه ثبت نام فقط دوهزار تومان بابت سه پرس نهار و کتاب مجموعه مقالات بود . البته ارائه  مدارک مبنی بر داشتن اطلاعات علوم کامپیوتری و عضویت در انجمن انفورماتیک ایران لازم ، و از متخصصین و استادان کامپیوتر مقالات علمی حول محورهای مورد نظر خواسته بودند . عدم توجه به محل اسکان و شام و صبحانه ، بدان خاطر بود که به دلیل حالت استثناء و تخصصی بودن کنفرانس ، اکثر قریب به تمام شرکت کنندکان را مقیم تهران فرض کرده بودند . 

ازآنجا که اینجانب جزء اولین کسانی بودم که از تابستان 1369 مرتب در دوره های مبانی علوم کامپیوتری شرکت داشتم و درکلاسهای سال سوم ریاضی دبیرستان درس مبانی کامپیوتر تدریس می کردم و همچنین عضو انجمن انفورماتیک ایران بودم ، شرائط شرکت در کنفرانس مذکور را داشته ، لذا با تکمیل فرم ثبت نام ، به پیوست نامه ای ، فتوکپی مدارک و اصل فیش بانکی را ، از طریق پست سفارشی ، روانه تهران کردم .  درتاریخ 24 / 11 / 71 دعوتنامه ای برای اینجانب به مرکز تربیت معلم شهید مدرس سنندج ارسال گردید . با هماهنگی و فراهم نمودن تدارک سفر ، بلیط اتوبوس تک صندلی به مقصد تهران در تعاونی شماره پنج سنندج به مبلغ 230 تومان تهیه گردید . ( بلیط جفت صندلی ها خیلی ارزانتر بود اما برای من جا نبود ! ) وقتی به اداره کل آموزش و پرورش که مراکزتربیت معلم ( ت -  م ) زیر نظرآنها بود، برای گرفتن حکم ماموریت مراجعه کردم ، معاونت اداری حتی از دادن حکم بدون بار مالی نیز خود داری نمود ! این دیدگاه و طرز تفکر بعضی مسئولین فرهنگی بود که همواره  بجای تشویق و مساعدت من که تمام هم وغمم ارتقاء دادن سطح علمی خود ، برای تدریس بهتر دانشجویان مراکز ت م بود ، در جهت خلاف اصول ارزشی و علمی رفتار می کردند !  با گذاشتن وسایل شخصی در کیف با آرم بیست و سومین کنفرانس ریاضی ایران که توسط دانشگاه رازی  در شهر کرمانشاه برگزار گردید و اینجانب شرکت کننده دائمی همه کنفرانسهای ریاضی در سراسر ایران بودم ، و با هزینه شخصی به تجربیات علمی و آموزشی خود می افزودم ، صبح دوشنبه 26 / 11 / 71 عازم تهران شدم .

طبق عادت ، دوربین عکسبرداری اتوماتیک یاشیکا اتوفوکوس را مجهز به باتری های نو و فیلم خام 36 تایی کونیکا 135 ، همراه داشته  ، و با پرداخت پنجاه ریال ، با تاکسی به ترمینال بزرگ سنندج رفتم . چون نیم ساعت تا حرکت اتوبوس مانده بود به دیدار دکانداران آشنا رفته و مقداری بیسکویت و تناقلات خریداری ، و تاخیر در حرکت را متصدیان تعاونی 5 توی نوبت ایستادن اتوبوس در صف گازوئیل  اعلام کردند !  بالاخره پس از انتظار و استقرار مسافران در اتوبوس که در ستون راست تک صندلی و در ستون چپ جفت صندلی داشت ، بسوی تهران راه افتادیم  . من در ردیف چهارم ستون چپ روی صندلی 12 نشسته و جوانی ظاهراً اهل مطالعه کنارم جای گرفت  . دختر دانشجوی یکی از معلمان ریاضی سنندج نیز در تک صندلی ردیف ششم به دانشگاه تهران بر می گشت . ایشان رشته ریاضی با گرایش کامپیوتر را می خواند ولی از برگزاری این کنفرانس کامپیوتر هیچ اطلاعی نداشـت !  گردنه صلوات آباد سنندج را پشت سر گذاشتیم بدون آنکه پهلو دستی، میل به صحبت کردن نشان دهد ! جزوه ای را ورق می زد و اصطلاحاتی را چند بار تکرار کرده ، انگار خودرا برای دادن امتحانی آماده می کرد . ضمن تعارف شیرینی بازبان کردی به او گفتم : مگر می شود تا تهران کنارم باشی و بامن حرف نزنی ؟! بعداز ترجمه سوال، بازبان فارسی لهجه دارگفت: فرداکنکوردکتری دارم! ایشان مجرد،اهل ارومیه وکارمندثبت اسنادواملاک کردستان دارای فوق لیسانس برنامه ریزی شهری وسهمیه ادامه تحصیل راداشت . ضمن صحبتها متوجه شدم هم از نظر علمی و هم از نظر اطلاعات عمومی ، چندان پخته نیست ! سطحی فکر میکرد و از معناها خیلی فاصله داشت . به مدرک خیلی می نازید و فقط برای برخورداری از مزایای بیشتر دنبال مدرک دکتری بود!  با مقایسه  مطالب به قول خودش بسیار مهم جزوه هایش با مطالب ریاضی که من در دوره لیسانس خوانده بودم ، دستگیرم شد که خیلی درحق ما معلمان ریاضی ظلم می شود . حقوق یک دکترای شهرسازی کجا و حقوق یک معلم لیسانس ریاضی کجا !؟ مبرهن است که عدم اجرای عدالت ، ظلم تمام است . مدرک گرایی بدون توجه به کیفیت معلومات وهوش و ابتکاررا ، ملاک اجرت کار قراردادن، موجب دلسردی و بی تفاوتی نخبگان درامورگردیده، وموتور پیشرفت جامعه رادرابعاد مختلف خاموش میسازد. اتوبوس برای نهارخوردن مسافران جلورستوران الوند همدان توقف نمود .علی رغم میل باطن  و معمول سفرهایم که همیشه از خوردن غذای بین راهی پرهیز میکنم ، برای هماهنگی با همسفرم تن به خوردن چلو کباب دویست و پنجاه تومانی داده ، وآنرا یک آزمایش موقتی قلمداد کردم . درمحوطه دختری که سالها قبل درس ریاضی کنکور پیش من خوانده بود سلام کرد. ایشان هم درتک صندلی اتوبوس ما جا داشت .در تهران ضمن ادامه تحصیل دررشته حسابداری کارمند یک شرکت تجاری بود .ضمن صحبت ها گفتم چرا راه پدرومادرت را که هردو معلمند  نگرفتی ؟ گفت : معلم زحمت میکشد ، اما احترامش و حقوقش چنگی به دل نمی زند! دانشجوی ریاضی با گرایش کامپیوترحاضردرصحنه گفت : من اگرکاری دیگر گیرم نیاید ، مجبورم معلم شوم ! من مانده بودم که چه بگویم ، از معلمی و ارزشهایش دفاع نمایم یا هرآنچه راکه بسرم آمده بود برایشان بازگوکنم؟! فقط گفتم معلمی برای خانمها نوعی سرگرمی درآمد زاست!واتوبوس راهش را درپیش گرفت .درردیف پشت سر ما ، زوج جوانی ازخاطرات مدرسه میگفتند واکثر معلمین خودرا مسخره میکردند ! تا مردآباد کرج مقداری از موضوعات گوناگون را به بحث کشانده و در رابطه با  اذیت و آزار آدمیان به هم نوع خود ، پیر مرد ردیف جلو شعر زیر را بیاد آورد .

میان دو خر بهر جو ، جنگ شد                لگد زد یکی ، دیگری لنگ شد

برآشفت از خشم و گفتا همی                       یقیناً تو خر نیستی ، آدمی

نشاید که خر خوانمت چونکه خر                نیآزارد همنوع خود چون بشر

ساعت پنج و نیم عصر در اتوبان کرج بودیم . مناظر اطراف ، با مناظری که در شهرماست بسیار متفاوت و تماشایی بود . در دهکده المپیک ( مجموعه ورزشگاه آزادی تهران ) مسابقات بانوان کشورهای اسلامی برگزار می شد . دیدن لانه های زنبور ( مجتمع های شهرک اکباتان تهران ) مرا به یاد دخترم روزیتا انداخت که این اسم را مناسب حال ساکنین آنجا می دانست . چند دقیقه بعد وارد محوطه ترمینال آزادی تهران شدیم . هر مسافری راه خودش را گرفت . من هم به قصد منزل دایی بزرگم ، با پرداخت بیست تومان با سواری به میدان انقلاب ، و سپس پیاده به خانه دایی در خیابان جمالزاده شمالی رسیدم .  ازآنجا تا دانشگاه تهران ده دقیقه پیاده روی بیشتر نبود . شب به پسردبیرستانی دایی قول دادم که روز چهارشنبه اورا با خودم به محل کنفرانس ببرم .پس از خوردن صبحانه روز سه شنبه 27/ 11 / 71بسوی دانشگاه تهران راه افتاده ، در جلو دانشکده ادبیات شلوغی غیر معمولی را دیدم . معلوم شد امتحان کنکور دوره های دکتری و فوق لیسانس و لیسانس سهمیه ای ویژه است و از سراسر ایران افراد خودرا رسانده اند . آشنایانی از جمله معلمی را دیدم که در آموزش و پرورش سنندج تعلیمات دینی تدریس می کند . همسفرم را نیافتم . با ذهنیتی که از محل برگزاری بیستمین کنفرانس ریاضی ایران در فروردین ماه سال 1368 داشتم ، به ساختمان مرکزی دانشگاه رفتم ، بالای سر در ورودی تالار های علامه امینی و رشیدالدین فضل الله پلاکارت هایی از برگزاری کنفرانس و سمپوزیوم غیراز کامپیوتر نصب بود ! لذا دانشکده فنی را مقصد قرار داده و بالاخره با پلاکارت ، خیر مقدم به میهمانان اولین کنفرانس کامپیوتر در ایران روبرو شدم . با ارائه کارت مخصوص که قبلاً از پست دریافت کرده بودم ، وارد ساختمان شدم . عجب شلوغ بود ! ولی این شلوغی کجا و آن شلوغی دانشکده ادبیات کجا !؟ در کریدرها افرادی مشغول برپایی غرفه های نمایش صنایع کامپیوتری  و آلات و ادوات مربوط به آن بودند . در جهت فلش ها به محل ثبت نام کنفرانس کامپیوتر رسیدم . روی شش میز البته با فاصله ، کامپیوترهایی را مستقر و شادمان از اینکه برای اولین بار از طریق سیستم کامپیوتری ثبت نام بعمل می آورند ، اسم مرا سرچ نمودند . مشخص گردید که از سراسر استان کردستان تنها یک نفر برای شرکت در اولین کنفرانس کامپیوتر ایران داوطلب شده است ! این حالت ویژه و استثناء بودن برایم تازگی نداشت . زیرا در بسیاری کنفرانسهای ریاضی و دومین کنفرانس لیزر و بسیاری سمینارهای دیگر در اکثر دانشگاه های شهرهای مختلف  ایران ، اینجانب تنها شرکت کننده از استان کردستان بوده ام . و نام کردستان و سنندج را در مجموعه های یادبود آن مجامع علمی مکتوب می کردم . من عاشق علم و شیفته ریاضیات بوده و از برکت وجود والدین بزرگوارم ، چندرغاز حقوق معلمی را در این راه ها هزینه می کردم . ثمرات عظیم این حرکت بسیار ، که مهمترین آنها دادن  اطلات علمی جدید به دانشجویانم در کلاسهای درس ریاضی بود . شاهد این ادعا هزاران نفردانشجو معلمان مناطق غرب ایران می باشند ، که زمانی در کلاسهای تدریس اینجانب حضور داشته اند . پس از ثبت نام و دریافت کتاب مجموعه مقالات و سه عدد کوپن ناهار برای سه روز در باشگاه دانشگاه تهران و بروشور برنامه کنفرانس و نقشه محیط کنفرانس ، بدنبال آشنایی در میان شرکت کنندگان گشتم . متاسفانه حتی یک نفر از هم کلاسی های دوره های کامپیوتر را ندیدم . اما در غرفه شرکت پارس الکتریک با مهندس دردایی روبرو شدم که در دوره زمستان 1369 به ما سیستم عامل داس را آموزش داد . از وضعیت کامپیوترهای بسیار ساده اولین کارگاه آموزش کامپیوتر سنندج پرسید ، که خودشان جمعبندی کرده بودند . هارد نداشتند و با فلاپی نرم ، پنج و یک چهارم اینج که حاوی برنامه داس بود کامپیوترها را راه اندازی میکردیم ! مانیتورها تک رنگ ، خلاصه اینکه اسباب بازی بچه گانه ای بیش نبودند . اوگفت : اگر مدیر کل آ و پ آنجا هزینه اش را بدهد ما میتوانیم کامپیوترها را ارتقا دهیم . چون ساعت شروع کنفرانس 9 صبح بود لذا از فرصت استفاده کرده و به اکثر جاها سر کشیدم . بویژه وارد آمفی تاتر کوچک جنب تالار شدم ، که برنامه های سخنرانی کنفرانس مکانیک دانشکده فنی در حال اجراء بود . چونکه وقت زیادی نبود بنشینم و به آنها گوش بدهم ، از آنجا خارج شدم . در جلو درب ورودی یک دختر دانشجو مرا جناب مهندس خطاب کرد و گفت : سه جلد مجموعه مقالات کنفرانس مکانیک دانشگاه صنعتی را آورده اند ، می خواهید بدهم خدمتتان ؟ بدون درنگ گفتم قیمت چقدر است ؟ گفت : شما که استاد مکانیک هستید فقط یک سوم قیمت ، یعنی سه هزار تومان را می پردازید ! بسرعت برق به یاد دوستم که مهندس مکانیک است افتادم و چون تازه عروسی کرده بود ، با این نیت که آنها را بعنوان کادو برایش ببرم ، خریدم . لذا کیسه ای حاوی سه جلد کتاب کا غذ گلاسه ای با وزن حداقل 12 کیلو بدستم داد . کتابهای برنامه ها و مجموعه مقالات کنفرانس مکانیک را نیز از وی گرفتم  تا در کتابخانه عظیم فواد قرار گیرند .  سپس با الصاق کارت مخصوص به سینه وارد تالار شهید چمران شدم . غوغای عجیبی بود . تا آن زمان در هیچ کنفرانسی آنهمه شرکت کننده ندیده بودم . پلاکارت  بالای سن تالار با این متن

 " مقدم شرکت کنندگان در اولین کنفرانس آموزشی ، پژوهشی و کاربرد کامپیوتر در ایران گرامی باد .  27 29  بهمن  1371 دانشکده فنی دانشگاه تهران  "  چشم ها را متوجه خود می کرد. بالاخره یک صندلی خالی پیدا شد و نشستم و به همه اطراف نگاه کردم .راس ساعت9 جلسه افتتاحیه کنفرانس با تلاوت قرآن کریم آغاز گردید و بعد سرود ملی ایران نواخته شد . افرادی کنار دیوارها ایستادند ، زیرا جای خالی برای نشستن نبود . دکتر ناصر رضایی دبیرکنفرانس ( استاد گروه برق دانشکده فنی ) خیر مقدم گفت و اشاره نمود که از میان مقالات رسیده تعداد 38 مقاله توسط داوران که چهل نفر بودند برای ارائه انتخاب شده اند . وی تعداد شرکت کنندگان را بیش از هزار نفر اعلام کرد.به آخرین دستآوردهای کامپیوتری درغرفه های نمایشگاه بزرگ جنب کنفرانس اشاره کرد و ابراز خوشحالی نمود که ثبت نام و توزیع کارت دعوت این جمعیت عظیم توسط کامپیوتر انجام گرفته است !  ( تا آن زمان در کنفرانسها همه ی کارها توسط دست و یا با استفاده از ماشین تحریر انجام می شد .  ) نامبرده از آن عده دانشمند ایرانی مقیم خارج که با خرج خودشان به تهران آمده بودند تشکر و قدردانی کرد . ساعت 9 و 17 دقیقه آقای سیدمحمد غرضی وزیر پست و تلگراف و تلفن پشت تریبون رفت و از پدیده ارتباطات ، بعنوان عامل مهم زندگی بشر در آن زمان صحبت کرد . اشاره به کندی خبر رسانی در گذشته که خبر مرگ فتحعلی شاه قاجار بعداز 11 روز به شیراز رسید ، و نقش کامپیوتر در سرعت بخشیدن به ارتباطات ، و پردازش انبوه اطلاعات جمعآوری شده ، توسط کامپیوتر ، واینکه در آینده ای نزدیک هرکسی خواهد توانست براحتی با شخص دیگری تماس برقرار کند و حرفش را بزند . منظورش موبایل بود ! سپس به کاربردهای کامپیوتر در زمینه های مختلف ازجمله در کشاورزی ، صنعت و هواشناسی پرداخت .  ایشان تعداد تلفن های ثابت شهر تهران را هشتصدهزار اعلام نمود و از نقش ارتباطی بین مردم در مقایسه با یک میلیون و نیم ماشین موجود در پایتخت گفت  . ساعت 10 پنج دقیقه کم نوبت به پذیرایی رسید . بیش از نیمساعت ، آن جمعیت عظیم در کریدرها از شیرینی و چای گرفته تا کیک و ساندیس و آبمیوه خوردند و در نمایشگاه وسیع درهم لولیدند . من در غرفه انجمن انفورماتیک ایران پاکتی حاوی نامه و چند نوشته ی خودم را تحویل مهندس غفاری دادم و ایشان کارت ویزیت خودرا به من داد تا بعداً ازطریق تلفن پیگیرموضوعات باشم . درضمن خبرنامه انجمن را به پنجاه تومان خریدم ! برای استماع سخنرانیهای علمی به تالار برگشتم . از نحوه  بیان مهندس محمد تقی روحانی خوشم آمد . مثل فواد از شعر ، در جاهایی که  مناسبت داشت استفاده  می کرد . او گل تخصص را توسط دستگاه اورهد به همه نشان داد و گفت استفاده علمی و اصولی از کامپیوتر کار هر کسی نیست  . از دستگاه پروژکتور هنوز خبری نبود !  صفحه ای شطرنجی با تبدیل رنگ آبی یک مربع در هر ثانیه به رنگ زرد مهلت زمانی را برای هر سخنران نشان می داد . ساعت 11 و ربع دکتر محمد قدسی گفت  : الگوریتم نرم افزار نیست بلکه پیاده سازی آن کاری نرم افزاری است . ساعت 12 و پنج دقیقه اعلام وقت نماز و ناهار شد . همراه مهندس کامپیوتر  احمد جنتی کارمند شرکت نفت اهواز به طرف باشگاه حرکت کردیم . در صف طویل قرار گرفته ، بالاخره سینی حاوی چلو مرغ و سوپ با نوشابه دریافت گردید و در محوطه باز جایی را گیر آورده و به خوردن مشغول شدیم . روی میزها سالاد و میوه ( سیب ، پرتقال و نارنگی ) گذاشته بودند . چون کیسه کتابها بسیار سنگین و کیف نیز پر از کاتالوگها شده بود ، صلاح درآن دیدم که سریع به منزل دایی بروم ، آنها را بگذارم و به کنفرانس برگردم . موقع رسیدن به جلو سینما کاپری کولاک برف شروع گردید . وقتی وارد دانشکده فنی شدم باز سری به آمفی تاتر زدم دکترمهندس اسماعیل زاده گفت : به پایان نشست سالانه اعضای انجمن مهندسان مکانیک ایران رسیدیم . ( اینجانب فواد بعنوان دبیر انجمن ریاضی استان کردستان  در سال 1376 انجمن مهندسان مکا نیک و حدود 250 موسسه علمی کشور را به عضویت افتخاری انجمن ریاضی استان کردستان در آوردم و از آن به بعد مهندس شهریار خاشع نشریات انجمن مهندسان مکانیک را به سنندج ارسال میکردند . ) بعد مهندس باقریان گرافی را روی پرده نشان داد و در رابطه با کشورهای در حال توسعه گفت : یک پنجم جمعیت بشر از نود درصد امکانات صنعتی برخوردارند . بخاطر اینکه از مطالب کنفرانس کامپیوتر بیشتر از این محروم نشوم سریع به تالار چمران رفتم . دکترمهندس ابراهیم نقیب زاده مشایخ از وضعیت علوم کامپیوتری در ایران حرف می زد . بعد دکتر تابش و مهندس ابطحی از موضوع آموزش کامپیوتر در مدارس گفتند .  مهندس ابطحی را قبلاً در تابستان 1369 در دوره کامپیوتر لویزان دیده بودم . ایشان با استفاده از لوگو و کمودور گراف های ریاضی زیبایی را روی صفحه تلویزیون ظاهر کرده و توانایی کامپیوتر را در رسم نمودارهای هندسی بیان کردند .  مهندس روحانی تاکید نمود که ریاضیات کا مپیوتری با ریاضیات دانشگاهی فرق دارد .

در پایان روز اول کنفرانس به کتاب فروشی های جلو دانشگاه تهران رفته و حدود پانصد تومان کتاب خریدم . در تاریکی شب با دست پر به منزل دایی برگشته و تلفنی با چند نفر از استادان خودم صحبت نمودم . پروفسور دکتر مهندس سرفراز غزنی مرا برای شام شب پنجشنبه دعوت کرد و متاسفانه نتوانستم به دعوت استاد پرویز خیزرانی لبیک بگویم . من گواهینامه اخترشناسی را با نمره 100% بصورت مکاتبه ای از محضر استاد غزنی در خرداد 1369 دریافت کرده بودم . بقول ایشان در میان دو هزار دانشجوی مکاتبه ای اخترشناسی در طی ده سال گذشته ، فقط فواد توانسته بود تمام سئوالات پایان دوره اخترشناسی را بطورکامل و درست پاسخ بدهد و نمره 100 بگیرد . به همین خاطر استاد شخصاً کارنامه مرا به سنندج آوردند و افتخار مضاعف نصیب من کردند . روز چهارشنبه 28 / 11 / 71 غلامرضا پسر دایی همراه من وارد کنفرانس شد در نمایشگاه با دیدن آنهمه تجهیزات کامپیوتری و کارهای گرافیکی اوپراتورهای آشنا به کامپیوتر ، به هیجان آمد وگرچه از موضوع سخنرانیها سر در نیآورد ولی پذیرایی ساعت 10 صبح به دلش چسبید . من در غرفه ها مرتب کتاب می خریدم و ضمن پرسش از مهندسین و صاحبان شرکت های کامپیوتری و استماع توضیحات آنان ، گراف های رسم شده با پلاتر دریافت کرده ، بحدی که موقع ظهر غلامرضا با انبوهی کتاب و کاتالوگ و بروشور و نقشه به منزل خودشان برگشت .  پس از سخنان دکتر کاظمی که از کالیفرنیای آمریکا با هزینه شخصی به ایران آمده بود ، به آمار تکان دهنده مهندس انوشیروان دولایی توجه کردم ، که در ژاپن بیش از 300000 رباط در زمینه های مختلف مشغول بکارند ،  و بعد از ژاپن کشور آمریکا بیشترین رباط هارا  بکار گرفته ، در حالیکه در ایران تازه بعداز جنگ عراق در سال 1368 مردم با کامپیوتر روبرو شدند . ناهار امروز دقیقاً کپی ناهار دیروز بود ! تا شروع سخنرانیهای بعداز ظهر به خیلی جاهای دانشگاه رفتم . همزمان در همه سالن ها چندین برنامه علمی در جریان بود .  شاید دانشگاهیان برای جبران عقب ماندگیهای علمی زمان جنگ شتاب گرفته بودند . دکترعلیرضا علیمردانی از تز دکترای خود راجع به تراکتور دارای کامپیوتر صحبت نمود . ساعت 3 ربع کم دکتر مهندس علیمحمد علمدار مدیر واحد کامپیوتر سازمان انرژی اتمی سخن راند . پس ازسخنان مهندسین  هروی و فرهنگی نوبت به پذیرایی رسید . ضمن گپ زدنها چای و شیرینی و انواع آبمیوه خورده شد . وقتی سخنرانی خانم مهندس کامفر پایان یافت ، به گشتی در کتاب فروشی های خیابان انقلاب پرداختم . برای اینکه زمان بیشتری در محضر استاد بلند مرتبه دکتر غزنی باشم و فیض تمام ببرم ، به سوی منزل استاد واقع در خیابان جمالزاده حرکت کردم . ضمن پذیرایی ها فیلم های 8 میلیمتری سفرهای استاد به لندن و مناطق مختلف داخل ایران بسیار تماشایی بود . کتابخانه بزرگ استاد دستکمی از کتابخانه عظیم فواد در سنندج را نداشت . بحث علمی ونجومی بویژه راجع به بشقاب پرنده و سیاهچال مجالی برای خواب نمی داد . پس از خوردن صبحانه استاد دعوت مرا برای حضور در آخرین روز کنفرانس کامپیوتر پذیرفت . مگر نه اینکه برای روشنفکران و تحصیلکرده های ایرانی ، پرداختن به پدیده کامپیوتر در داخل ایران ، جزء آرزوهای بزرگ بود !؟  گفتگو راجع به دانش کامپیوتر و موضوع تانتاریزم ، پیاده روی مسیر نیم ساعته را کوتاه و دلچسب نمود . وقتی استاد متوجه شد حقوق من حدود بیست هزار تومان است ، گفت : عجب روحیه ای داری ! شما چطور چرخ زندگی را حرکت می دهی ؟ هزینه های این سفرهای علمی را از کجا تامین می کنی ؟ پس چه وقت و چگونه  میخواهی به نوایی برسی ؟ من با اینکه چندین فعالیت کاری دارم با ماهی حدود دویست هزار تومان ، تازه یکم گرو "دو" م می باشد! وقتی فهمید که اداره آموزش و پرورش از صدور حکم ماموریت برای من حتی بدون بار مالی خود داری کرده است ، شگفت زده شد و تائید کرد که فواد حقیقتاً عاشق علم و شیفته ریاضیات است . برای اولین بار یک دستگاه عابربانک را در خیابان مشاهده و استاد راجع به خدماتی که این سیستم کامپیوتری می تواند ارائه دهد ، توضیحاتی داد . مرد میانسالی یک نقشه هفت آسمان دوره افلاطون را آویزان کرده و برای تماشاگران شرح میداد . استاد غزنی از توضیحات وی ایراد گرفت و در چند عبارت کوتاه اورا با متاعش آشنا کرد ! وقتی وارد دانشکده فنی شدیم ، استاد تاریخ تاسیس آنرا پانزده بهمن 1314 شمسی اعلام نمود . ایشان بعنوان مسئول شهرسالم تهران یک آرم طراحی کرده بود که توسط مهندس زارع در کامپیوتر اسکن شد و رنگامیزی آنرا کامل نمودند . برسرچگونه توزیع کردن کلاسورهای با آرم کنفرانس کامپیوتر که توسط شرکت ایزایران تهیه شده بود اختلاف نظر پیدا شده و متاسفانه  فقط به تعدادی کلاسور رسید و توزیع آن متوقف گردید و تلاش من برای سهم خودم بی نتیجه ماند ! در تالار چمران به سخنان کارولوکس و سید بهرام ظهیراعظمی گوش دادیم . بهرام مقیم تهران و پسرسیدمحمود ظهیراعظمی مدیرکل سابق آموزش وپرورش کردستان در زمان انقلاب است . که به پهلوانی در سنندج مشهور بود . مقاله " مونیتور جسم پرنده " از مهندیس سعید مهریس طرفداران زیادی داشت . به ارائه دهندگان مقالات جوائزی داده شد . رئیس دانشکده فنی از تاسیس دانشکده کامپیوتر در دانشگاه تهران در آینده خبر داد . جلسه پرسش و پاسخ به ساعت دو بعدازظهر انداخته شد . استاد غزنی ساعت 12 ظهر دانشگاه را به قصد منزل ترک نمود .  ناهار روز سوم کنفرانس چلوکباب شد ، که ماجرای سرمیز باشگاه خود داستانی طولانی است .  مهندس نا آشنا اهل شمال خطاب به فواد گفت : اگر در کردستان درخت پرتقال نیست ، درخت کاهو که دارید !؟ چون بلیط اتوبوس به مقصد سنندج نداشتم ، عطای جلسه پرسش و پاسخ عصر را به لقایش بخشیده و سریع به منزل دایی برگشتم . محموله کتابها به حدود بیست کیلو رسیده بود . حمل آن تا ایستگاه اتوبوس های میدان انقلاب کار آسانی نبود . برای رفتن به ترمینال آزادی تاکسی صد تومان می خواست ! ناچارشدم در صف طویل مسافران اتوبوس شرکت واحد بیش از نیم ساعت معطل بمانم . مردی اهل تبریز با مشاهده کیف با آرم کنفرانس ریاضی کرمانشاه ، از من پرسید: استاد شما دوست دکتر تومانیان هستید ؟ گفتم چطور ؟ گفت : ایشان هم از همین کیف شمارا بدست می گیرند ! با اذیت فراوان به ترمینال رسیدم. ساعت 3 عصر بود و بلیط ساعت 6 به مقصد سنندج با پرداخت 226 تومان تهیه شد . لذا با گذاشتن وسائل در انباری تعاونی 11 راهی موزه برج آزادی (شهیاد سابق نماد شهر تهران ) شدم . در ورودی آن مشخصات برج را یادداشت کردم .

تاریخ افتتاح  :  1350  -  طراح : مهندس حسین امانت  -  سازنده : شرکت ماپ محمد پورفتحی  ارتفاع : 50 متر  -  طاق بزرگ ضلع غربی و شرقی نمایانگر معماری ایران باستان  طاق ضلع شمالی و جنوبی نشانگر معماری دوران اسلامی  بام برج الهامی است از برج و باروهای بناهای ایرانی  اسکلت تمام بتون آرمه    نمای خارجی از 25000 قطعه سنگ در بیش از 15000 شکل مفروش گردیده است  -  برج دارای 3 طبقه و 4 آسانسور و 2 راه پله در ضلع شمال شرقی وجنوب غربی سالن همکف ، که هر کدام دارای 285 پله می باشد  مدت عملیات ساختمانی حدود 30 ماه    درب سنگی ورودی با 7 تن وزن از نوع گرافیت همدان (سنگ خارا ) می باشد.

 با آسانسور اول بالا رفتم . معلم روستای کوله در اطراف دیواندره کردستان برای دانش آموزان خود با زبان کردی توضیح می داد . مرا که دید گفت : من در مرکز تربیت معلم شهید مدرس سنندج دانشجو ی رشته آموزش ابتدایی بودم ،  بچه ها را برای اردو به تهران آورده ام ، و غروب آنها رابه قم میبرم . میدانم شما استادرشته ریاضی مرکز مدرس سنندج هستید . باآسانسور دوم تا محوطه بالای برج رفته ، واز شیارها مناظر اطراف برج را به تصویر کشیدم . راه پله به بام برج را بسته بودند . سالها قبل که این مسیر باز بود از تکه سنگ کره ماه که در بام برج به نمایش گذاشته بودند دیدن کرده بودم . وقتی همه قسمتهای موزه زیر برج را بازدید کردم ، بجز کتابخانه ، که فقط به اعضاء خودش ،کتاب امانت می داد . بموقع به محوطه ترمینال آزادی بر گشتم و از غرفه پرورش فکری کودکان و نوجوانان چند اسباب بازی جالب برای دختران عزیزم خریدم . فروشنده مرا می شناخت ! خطاب به بازرسی که آنموقع آنجا آمده بود گفت : آقای ابراهیمی معلم سنندجی هر وقت به تهران می آید موقع برگشت ،کلی وسائل فکری نزد من برای بچه هایش می خرد . با احساس مسرت از این بیانات ، وسائل خودرا به جعبه اتوبوس منتقل و در صندلی 10 نشستم . شبی بسیار سرد را تا سنندج تحمل و خوابی در کار نبود .  ساعت 5 صبح جمعه 30 / 11 / 1371 دور میدان انقلاب (میدان شاه سابق = دور حوضه که ) سنندج پیاده شدیم . تاکسی صد تومان می خواست و من فقط 26 تومان پول داشتم !  به ناچار آن همه کتابهای سنگیین را با جان کندن به منزل پدری رساندم . آری کتابخانه عظیم و بایگانی اسناد علمی فواد اینگونه با مشقت شکل گرفته است  . داستان هدیه دادن سه مجلّد 12 کیلویی مجموعه مقالات کنفرانس مکانیک دانشگاه صنعتی به دوست مهندسم کتابی جداگانه است .                  

 

سید محمد فؤاد    ابراهیمی

مدرس ریاضیات و کامپیوتر مراکز تربیت معلم سنندج

27 الی 29 / بهمن/ 1371شمسی

INDEX

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.