برگرفته از سایت http://www.foadroyal.com ( سایت علمی سید محمد فواد ابراهیمی )
دومین کنفرانس بین المللی لیزر و کاربرد های آن
1 تا 4 / شهریور / 1372 شمسی
در صفحه 9 روزنامه کیهان شماره 14663دوشنبه 7/10/71 اطلاعیه ای از طرف سازمان انرژی اتمی ایران چاپ شد که بدنبال برگزاری اولین کنفرانس لیزر و کاربردهای آن در سال 1366شمسی دومین کنفرانس لیزر را در اول شهریور ماه 1372 شمسی بصورت بین المللی برگزار می کنند . ضمن نوشتن عناوین مورد بحث ، برای داوطلبان شرکت در کنفرانس معرفینامه از مقام مسئول ارگان متبوع لازم بود .
ازآنجا که اینجانب عضو اصلی شورای تحقیقات آموزش وپرورش استان کردستان بودم . طی درخواست مورخ 14 / 10 / 71 معرفینامه شماره 8 / 66031 / الف – 23 / 10 / 1371 را دریافت و پیوست نامه مورخ 26/10/71 به تهران ارسال کردم . فرم پذیرش کنفرانس لیزر در تیر ماه 1372 رسید . میبایست بابت هزینه های ثبت نام مبلغ هزار تومان و برای چهار ناهار مبلغ پانصد تومان بحساب بانکی واریز شود . لذا اصل فیش بانکی پیوست نامه مورخ 8/4/72 با پست شفارشی روانه تهران شد . با فراهم نمودن تدارک سفر ، روز شنبه 30/5/72 ، در تعاونی پنج سنندج بلیط اتوبوس به مقصد تهران به مبلغ 275 تومان تهیه گردید . و ساعت 5/9 صبح یکشنبه عازم تهران شدم . مسیر خیلی تکراری بود ساعت 6 عصر در ترمینال آزادی تهران با کیف حاوی دوربین عکسبرداری ومقداری وسائل شخصی پیاده و سوار بر اتوبوس شرکت واحد با پرداخت ده تومان به میدان انقلاب رفتم . گویا اتوبوسهارا به راننده ها واگذار کرده بودند . چون برای رزرو هتل اقدام نکرده بودم ، بسوی منزل استادم دکتر سرفراز غزنی واقع در خیابان جمالزاده راه افتادم . همراه استاد برای خوردن شام بیرون رفتیم . بحث علمی لحظه ای قطع نمی شد . حتی در کتابخانه بزرگ استاد تا ساعت ها بعداز نیمه شب راجع به موضوعات مختلف بویژه نجوم گفتگو ادامه داشت .
ساعت 8 ربع کم صبح دوشنبه 1/ 4 / 72 با ماشین شهرسالم که راننده اش استاد را در تهران جابجا میکرد ، به جلو سازمان انرژی اتمی ایران در انتها ی خیابان کارگر شمالی رفتم . راننده جوان گفت برای حق رانندگی و کرایه ماشین پژویش ماهیانه 190 هزار تومان قرارداد کرده است . تابلو های بزرگ موسسه ژئو فیزیک دانشگاه تهران و سازمان انرژی اتمی ایران بالای هم توجه مرا جلب نمود . اما تابلوی عکسبرداری ممنوع ، مانع گرفتن عکس از آنها شد !
درقسمت ورودی ، ثبت نام بعمل آمده وکلاسور با آرم کنفرانس لیزر حاوی کتاب خلاصه مقالات و برنامه ها و چند بروشور وتعدادی پیام ها با 4 ژتون ناهار وکارت شناسایی دریافت گردید . سه نوع کارت در سه رنگ مختلف مشاهده کردم . کارت سفید مخصوص خارجی ها ، کارت قرمز برای شرکت کنندگان در کنفرانس ، و کارت آبی ویژه کارمندان سازمان انرژی اتمی و اداره کنندگان کنفرانس بود . از تعداد شرکت کنندگان استان کردستان پرسیدم . پس از مراجعه به کامپیوتر در کمال تعجب گفتند : فقط یک نفر شرکت کرده بنام سید محمد فواد ابراهیمی که او هم رشته اش ریاضی است ! آری مثل بسیاری کنفرانس ها از جمله " اولین کنفرانس کامپیوتر در ایران " فواد تنها کسی بودکه نام کردستان و سنندج را در مجموعه ها ی یادبود کنفرانس لیزر ایران ثبت نمود . برای ورود به محوطه همه را بدون استثنا بازدید بدنی کرده و هرشیی فلزی و برنده و بخصوص دوربین عکاسی را گرفته و رسید می دادند . براثر اشتباه یا پدیده ای غیر قابل توجیه ، ماموران مرا با احترام راهنمای کرده بدون آنکه بازدید بدنی شوم ویا داخل کیفم را تماشا کنند !
ازخیابانهای مشجر در میان صفها ی سربازان ساق پا سفید دو طرف خیابان ها ، که در فاصله های مساوی ، منظم ایستاده و ناظر بر اوضاع واحوال بودند ، بسوی تالار خوارزمی حرکت کردم . بخاطر حضور مقامات سیاسی در مراسم افتتاحیه و همچنین زیاد بودن تعداد شرکت کنندگان ، سالن جنبی تالار را به تلویزیون مدار بسته مجهز نموده تا عده ای از آن طریق مراسم را ببینند . که ندانسته به آنجا رفتم ! در دو بخش تعداد 110 صندلی مقابل تلویزیون ها چیده بودند . به بهانه دستشویی رفتن از سالن خارج و داخل تالار شدم و دیدم صندلی خالی زیاد است . با راهنمایی مردی شمالی ریش سیاه با کت وشلوار سفید در صندلی سوم ردیف پنجم لژ جا گرفتم . بالای سن دو پرده با آرم کنفرانس ، فارسی و انگلیسی و همچنین پلاکارت " اطلبوالعلم ولوبالسین " قابل مشاهده عموم ، و تعداد صندلیهای نفیس تالار بیش از سیصد تا بود . همزمان با فلاش زدن عکاس رسمی کنفرانس ، منهم دوربین را آماده و عکسهایی گرفتم ! گویا مرا نیز عکاس و خبرنگار دانسته ، والا دوربین را ضبط و فیلم آنرا باطل میکردند ! پس از قرائت قرآن وپخش سرود ملی ، مردی پیام آقای رفسنجانی رئیس جمهور را خواند ، سپس دکتر امراللهی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران در سخنانش گفت : ابن هیثم کارهای اپتیکی انجام داد . او پدر علم نورشناسی و علم دیده بانی است . برای اینکه فوتونها را به نظم بکشند ، نائل به کشف لیزر شدند . امروز الماس را با لیزر تراش میدهند و می برند . کاربرد لیزر درعلوم پزشکی از دندانپزشکی گرفته تا عمل جراحی داخلی روز بروز بیشتر میشود . از 18 کشور جهان برای این کنفرانس 250 مقاله رسید . که 135 تای آنها ارائه خواهد شد . صاحبان 110 مقاله شخصاً حضور دارند ، که 45 نفرشان خارجی هستند . از کشورهای آمریکا و کانادا نه نفر ، از روسیه پنج نفر ، از چین دو نفر ، از هندوستان چهار نفر ، از بحرین یک نفر ، از پاکستان یک نفر ، از مجموعه کشورهای اروپایی هفت نفر و از مجموعه کشورهای جداشده از روسیه شانزده نفر آمده اند . بیشتر از هزار داوطلب نتوانستیم پذیرش کنیم .
ساعت 5/9 پروفسور آیر ، پیام پروفسور هانس ویکس رئیس سازمان انرژی اتمی جهانی را خواند که متن فارسی آن همراه پیام رئیس جمهور داخل کلاسور بود .
بعد دکتر رسول صدیقی بنایی رئیس مرکز تحقیقات لیزر بعنوان مسئول کنفرانس لیزر در سخنانی گفت : سی و سه سال از عمر لیزر میگذرد و آن بدجوری در زندگی بشر رخنه کرده است . سابقه لیزر در ایران به سال 1353 شمسی برمی گردد ، که فیزیک لیزر در سازمان انرژی اتمی ایران دایر شد . دکتر مشفق همدانی درسال 1355 اولین لیزر ایران را ساخت و دکتر کهن زاده در سال بعد لیزر ازت را طراحی نمود . ودرهمین سال 1356 از لیزر در ارتباط مخابراتی تا فاصله 300 متر استفاده گردید . در سال 1359 لیزر را در فاصله یابی بکار گرفتند . درسال 1361 لیزر CO2 با قدرت 8 ژول شبیه سازی ، و درسال 1365 اولین لیزر فشار بالا ساخته شد . هم اکنون لیزر اتمی فلورین ، یونی ازت ، طولی ازت ، هیلیوم نئون ، بخار مس و نیمه هادیها در ایران ساخته میشود . برای ساخت لیزر دو میلی وات از نسبت یک نئون و هفت هیلیوم در خلاء 10 بتوان 7- سود می برند . قابل توجه اینکه 63% لیزر دنیا همین لیزر نئون هیلیوم است . دستگاه لیزر نئون هیلیوم در ایران به تولید انبوه رسیده است . الآن در دنیا از خود لیزر برای ساخت رآکتورهای هسته ای استفاده می شود . در تراش اجسام بسیار سخت ، لیزر اولین حرف را می زند .
ساعت ده ربع کم نوبت به پذیرایی رسید ، وانواع میوه ها و شیرینی و چای خورده شد . پس از مهیا کردن دستگاه های اسلاید و اورهد ، سخنرانیهای علمی مطابق برنامه آغاز گردید .
راس ساعت 11 پروفسور دبلیو از کشور آلمان با کراوات قرمز سخن گفت . او کارهارهای انجام شده توسط سازمان انرژی اتمی ایران را ستود ، و در زمینه کاربرد طیف نگاری لیزر مطالبی را ارائه داد . بعد نوبت به دکتر رضا خوانساری موسوی استاد دانشگاه نیویورک آمریکا رسید . ایشان با زبان فارسی از کابرد لیزر در صنعت گفت . سوراخ کردن اجسام بسیار محکم آنهم بسیار ریز و یکنواخت و عمیق کار لیزر است . ایجاد سوراخهای ریز در سرامیک را فقط لیزر میتواند انجام دهد . که سرعت عمل دو هزار سوراخ دریک ساعت می باشد . البته میزان سرعت بستگی به شدت اشعه لیزر ، نوع جسم و قلت آن جسم دارد . مثلاً در صنعت هواپیما سازی در توربین های سرد کننده موتورهای جت ، نیاز به صفحات آلیاژی بسیار محکم مشبک هست . برای ایجا د 300 هزار سوراخ منظم بقطر 4/0 میلیمتر در یک صفحه مربعی بسیار سخت فلزی بضلع 40 سانتیمتر ، تنها وسیله کارا اشعه لیزر می باشد . وی در ادامه گفت : در حال حاضر در جهان ماهیانه یک میلیون سوراخ توسط لیزر انجام می گیرد ! حکاکی با لیزر تحت برنامه های کامپیوتر روی صفحات بسیار محکم روزمره شده است . جوشکاریهای حساس و دقیق فقط با لیزر امکان پذیر است ، که در آن نیازی به جسم ثالث مثل سیم جوش نیست . جوشکاری اعجاب انگیز توسط لیزر که می تواند شیشه و آهن را بهم جوش بزند ! این کار با ذوب کردنشان در محل اتصال صورت می گیرد . برای ساخت تراشه های کامپیوتری و سیلیکان چیپ از لیزر سود می برند . قطر اشعه لیزر در حال تمرکز کمتراز نیم میلیمتر می باشد . او با نشان دادن اسلاید های جالب راجع به لیزر گاز کربنیک نیز صحبت کرد . نامبرده با صحبت به زبان انگلیسی نیز تسلط علمی خودرا به رخ خارجی ها کشاند . یک نفر ازاو سئوال کرد : چرا محل جوش یک لوله شیشه ای با یک لوله فلزی از دیگر جاهای لوله ها محکمتر است ؟ پاسخ داد : در این مورد قبلاً فکر نکرده ام ! از مستر دبلیو آلمانی کمک خواست . دبلیو ایستاد و با زبان خارجی توضیحاتی داد که متاسفانه من متوجه نشدم .
ساعت یک بعداز ظهر اعلام وقت ناهار و استراحت شد . پله های زیادی در نشیب و فرازها ما را به رستوران بسیار شکیل و زیبایی در بالای تپه ای مشرف بر شهر تهران رساند . صف طولانی بود ، ولی بالاخره سینی حاوی زرشک پلو با سالاد و نوشابه دریافت گردید . پس از خوردن غذا ، گشتن در محوطه و صحبت با دیگران امری معمول کنفرانسهاست . کف خیابانهای محوطه سازمان را با آجر ضخیم چهار پر سفالی ، بدون ریختن ملات در فواصل ، فرش کرده بودند ، بطوریکه انسان از دیدن زیبایی هندسی آن سیر نمیشد . حوض های سنگی دارای فواره پرآب جلو درب تالار خوارزمی بی نظیر بودند . بازدید از نمایشگاه ابزارآلات لیزری ، دستگاههای برش الماس و کریستال ، قلم های نوری ، صحنه نگارها ، پرینترها و ... آغاز شده بود . دستگاه لیزرساز دو میلی وات را به تولید انبوه رسانده بودند ، که از تلاقی دو گاز نئون و هیلیوم با نسبت معیّن در شرائط ویژه ، لیزر حاصل می شود . قیمت یک دستگاه 60 هزار تومان تعین شده بود .
ساعت 5/2 درسالن شماره سه به سخنرانی سرکارخانم دکتر نسترن منصور گوش دادیم . وی مسلط به زبان انگلیسی و دکترای فیزیک را در آمریکا گرفته است . سپس یکی از استادان دانشگاه تبریز مقاله اش را ارائه داد . ساعت 4 عصر پذیرایی بعمل آمد . بعداز استماع چند سخنرانی دیگر ، از سازمان انرژی اتمی خارج شدم . وقتی از تلفن عمومی به منزل استاد ارجمند پرویز خیزرانی تلفن زدم ، اظهار کرد قلبش ناراحت است . لذا با استفاده از اتوبوسهای شرکت واحد تهران ، به سه راه زندان قصر واقع در خیابان دکتر شریعتی رسیده و قدم زنان مطابق آدرس ، خانه استاد را پیدا کردم از ساعت 7 عصر در میان انبوه کتاب ها ی منزلش بحث های علمی آغاز گردید . استاد مجرد و مادر پیر و سالخورده اش از او و مهمانهایش پذیرایی می کرد ! آقای سخدری کارمند سازمان هواشناسی آنجابود . وی در همان کوچه منزل داشت . او نیز مجرد وخام خواری میکرد .عکسی ازآنها گرفته ام . تا ساعت ها بعد از نیمه شب آلبوم ها و کلکسیون های استاد را تماشا کردیم . پس از خوردن صبحانه روز سه شنبه 2/4/72 از استاد خیزرانی و مادرش تشکر کرده و راهی سازمان انرژی اتمی شدم . آن فاصله دور را با چند کورس خط شهری طی کردم . باز مثل دیروز با پدیده ای عجیب روبرو گشتم . دقیقاً وقتی به جلو درب ورودی سازمان رسیدم ماشین ویژه ای که میهمانان خارجی را از هتل می آورد رسید و ایستاد ودکمه در ماشین زده شد و من بیدرنگ رفتم بالا و گود مورنینگ گفتم ! در ماشین بسته شد و راه افتاد و بدون هیچگونه تشریفات بازدید بدنی وغیره ، دوربین در کیف جلو تالار خوارزمی پیاده شدم . به یاد بیست و سومین کنفرانس بین المللی ریاضی کشور در کرمانشاه افتادم که در دانشگاه رازی در فروردین 1371 برگزار شد ، و در یک بازدید ویژه استادان خارجی از زورخانه قدیمی کرمانشاه همراه آنان سوار بر ماشین مخصوص ، در میان تدابیر شدید حفاظتی ، نمایش پهلوانان باستانی کار را دیدم . وبه ابراز احساسات اطرافیان پاسخ می دادم و ضمن دست دادن با افسران بلند مرتبه شهربانی ، در جواب ولکام گفتن آنان ، تنک یو میگفتم . راس ساعت 8 سخنرانی ها شروع شد . پس از ارائه مقاله پروفسور اوسلتو از ایتالیا ، نوبت به دکتر ناصر پیغمبریان استاد دانشگاه آریزونای آمریکا رسید . این جوان 26 ساله ی ایرانی الاصل زبان انگلیسی را بهتر از خارجی ها صحبت می کرد . مقاله اش را به دو زبان فارسی و انگلیسی ارائه نمود . عکسی از او در بالای سن گرفته ام ولی از فاصله دور که صورتش مشخص نیست . پیغمبریان به سئوالات چند نفر پاسخ داده و با ابوهت از سن پائین آمد . از آنهمه تسلط و زیرکی و چابکی خوشم آمد . فقط برای او دست زدم ، چون به وجد آمده بودم ! راستش کمی غبطه خوردم و ناراحت شدم ، زیرا اگر شرائط برای من هم جور می شد و به آمریکا می رفتم ، استعداد من هم دستکمی از او نداشت . پس از پذیرایی ساعت ده ، در نمایشگاه لیزری به قسمتهای هولوگرافی ، تولید لیزرهای 2 و 40 میلی وات نئون هیلیوم و شیشه گری ( طراحی و ساخت لوازم آزمایشگاهی ) سر زدم . تیوهای لیزری ، ساخت توری عبوری فازی از طریق تمام نگاری و عکاسی لیزری بیشتر از سایر چیزهای دیگر توجه مرا جلب نمود . یک آزمایش مهم را شرح می دهم : اگر روی شیشه ای چند خط موازی با فاصله های دلخواه بکشیم و سپس یک دسته اشعه لیزر که بصورت نقطه ای است به آن شیشه بتابانیم ، آنگاه به تعداد خطوط روی شیشه در آن طرف دیگر ، دسته اشعه لیزر با همان کیفیت خواهیم داشت . و اما یک آزمایش بسیار حیران کننده : اگر شیی مثلاً یک لیوان را در فاصله ای از یک شیشه ی حساس قرار داده ، و سپس از مکان خاصی اشعه ی لیزر به آن شیشه بتابانیم ، تا در آنطرف شیشه ، با اشعه های نوری متصاعد از شیی بسوی شیشه ، تقاطع حاصل نماید ، ضمن برقراری شرائط خاص مثل شدت اشعه لیزر و زمان تابش آن ، آنگاه نقش لیوان بصورت نامرئی روی شیشه ثبت می گردد . یعنی اگر لیوان را کنار بگذاریم و به شیشه مذکور که ظاهراً بیرنگ است ، اشعه لیزر بتابانیم ، البته تحت زاویه و شرائط خاص ، آنگاه در کمال حیرت تصویر سه بعدی همان لیوان را روی شیشه خواهیم دید . آنگونه که انسان بخیالش اگر دست ببرد میتواند لیوان را بردارد ! خانم درودگر برای کتاب مجموعه مقالات کنفرانس لیزر ثبت نام می کرد ، فوری با پرداخت دویست تومان مشخصات و آدرس پستی مرا نوشت . درضمن برای بازدید از مرکز تحقیقات لیزر ، که بعد از ناهار روز پنج شنبه صورت می گرفت ، ثبت نام کردم . سپس بسوی تالار و جلو رفته در منتها الیه سمت راست ردیف چهارم نشستم . پروفسور لتکوف از روسیه سخن میراند ، اما من چیزی از حرفهایش نفهمیدم ! دکتر ها حبیب تجلی و ناصر پیغمبریان در جایگاه هیات رئیسه بالای سن نشسته و نظاره گر و مستمع عوعو کردن لتکوف بودند ! از این صحنه عکسی گرفتم ، که نمودارهای مقاله لتکوف در آن پیداست و صورت پیغمبریان واضحتر از عکسی است که از دور گرفته بودم . ایشان بسیار شبیه سوا صابر خیاط سنندجی دوزنده کت و شلوارهای من است !
عکاس تالار آمد کنارم نشست . کنجکاو بود که من چکاره هستم که در حالت ممنوع عکس می گیرم !؟ دوربین را به دستش دادم تا از من در صحنه عکس بگیرد ، گفت : نمی شود ممنوع است ! فکر کردم مرا به ماموران انتظامی تالار لو میدهد ، اما مشکلی پیش نیامد ! و این هم پدیده ی دیگری بود . انگار کسی مرا در حال عکس گرفتن نمی دید ، و خودم و دوربینم نامرئی می شدیم ! شاید اشعه لیزر به ما خورده بود ! و میبایست با تاباندن اشعه مارا ظاهر نمایند ! هیچ دلیلی برای این پدیده ها که مرتب از همان روز اول برای من پیش آمد پیدا نکردم . در ساعت 5/11 لتکوف آرام گرفت و یک استاد اهل چین از وی سئوال نمود ، جوابش عوعو بود ! سپس دکتر رسول صدیقی به ایراد سخن پرداخت . بسیاری از اطلاعات علمی مقاله اش را دیروز در مراسم افتتاحیه بعنوان دبیر کنفرانس ناخودآگاه گفته بود ، و این موضوع از نگاه تیز فواد مخفی نمی ماند ! وی برای خارجیها به زبان انگلیسی از فعالیت های دانشگاه های ایران در زمینه ی تحقیقات لیزری صحبت کرد . که هم اکنون در بیمارستانهای تهران ، اصفهان و تبریز در چشم پزشکی لیزر کاربرد دارد . با جان دادن انگلیسی صحبت می کرد ! در مقایسه با دکتر پیغمبریان ، انگار بیسواد است . از تلفن عمومی به بعضی از دوستان مقیم تهران زنگ زدم . ولی شرائط برای دیدار فراهم نبود . در رستوران موقع صرف غذا ( چلوکباب ، سالاد و نوشابه ) با محمد ریسمانچیان کارمند سازمان انرژی اتمی و دوستش حسنعلی شریف دبیر فیزیک شهر تهران آشنا شدم . آنها از این مسئله در تعجب بودند که فواد رشته اش ریاضی است ولی علاقه ی شدید به موضوعات فیزیک نشان مید هد ! حسنعلی میگفت ، میبایست دبیران فیزیک کردستان و سنندج دراین کنفرانس شرکت می کردند ، که تناسبی با رشته تحصیلی آنان دارد ، نه شما ! گفتم : فواد به همه شاخه های علم علاقه دارد . در محوطه سازمان به کارگری با لباس کردی روبرو شدیم . اهل دهات اطراف بوکان بود . میگفت : کارگر کرد اینجا زیاد است ، یک نفر سنندجی به اسم حامد عابدی با ماست ، الآن در خوابگاه کارگران استراحت میکند . ما زیر دست یک مهندس داریم کوره اتمی درست می کنیم . وقتی حسنعلی متوجه این قضیه شد ، با طعنه گفت : پس موضوع اینه که کردستانیها در قسمت سخت افزاری بیشتر فعالند ! بعداز ظهر پس از استماع چند سخنرانی و خوردن پذیرایی عصرانه ، به قصد دیدار یک آشنای قدیمی که خانه شان در سنندج روبروی خانه ما بود و آنرا فروختند و به تهران کوچ نمودند ، از سازمان انرژی اتمی خارج شدم . به خیابان آذربایجان رفتم . متاسفانه همسایه آپارتمانی آنها گفت : به مسافرت شهرستان رفته اند . به شهرک اکباتان فاز 2 بلوک 3 رفتم ولی آقای مهندس علی موحد بیات نیز در آپارتمانش نبود . ( موبایلی درکار نبود تا قبلاً هماهنگی میکردم! ) لذا با دو خط اتوبوس به میدان انقلاب برگشتم . راستی اگر اتوبوس شرکت واحد نبود من میتوانستم آنگونه در تهران جولان دهم؟! پس از خرید کتابهایی در جلو دانشگاه تهران برای غنی تر کردن کتابخانه عظیم فواد ، در تاریکی شب به منزل دایی بزرگم واقع در خیابان جمالزاده رفتم . دایی آپارتمانش را که سند آن به اسم زنش بود بخاطر کوچکی می فروخت .
صبح چهارشنبه 3/4/72 از آنجا بیرون آمدم و در خیابان کیک و شیر خوردم . با مینی بوس کرایه ای به محل کنفرانس و به سخنرانیها گوش دادم و در نمایشگاه لیزری ، اطلاعات جدیدی بدست آورده و در فرصتی مناسب با هماهنگی قبلی پروفسور غزنی را به عیادت استاد خیزرانی بردم ، که ماجرای آن دیدار ، خود کتاب داستانی است . روزی بسیار خسته کننده را به غروب رساندم . جایی و فرصتی برای استراحت نداشتم . چندشب بود درست و حسابی نخوابیده بودم ، لذا مجدداً به منزل دایی برگشتم . دایی پرسید زمستان گذشته هم آمدی تهران ، برای این ماموریت ها باید پول خوب بگیری !؟ گفتم نه تنها پولی نمی گیرم بلکه پول هم خرج می کنم ! مسئله برای او قابل هضم نبود و می گفت : " فکر نان کن خربزه آب است " کنفرانس یعنی چی !؟ برو کاری بکن تا بتوانی پولی بدست آوری و راحت زندگی کنی ! همین حرف ها را پروفسور غزنی بارها به من گفته بود ، که اگر اویلر ریاضیدان هم بشوی هیچ کس سویچ ماشینی را بدست شما نمی دهد و بگوید بفرما این ماشین مال شما ! چرا باید زن وبچه های تو ، بی ماشین باشند و همیشه با حسرت به دیگران نگاه کنند !؟ چرا این همه کتاب می خری ؟ چرا این همه عمر و وقت خودرا در سمینارها و کنفرانسها تلف میکنی ؟ چه کسی قدر تورا میداند ؟ از یک نظر هر دوی آنها راست می گفتند . در جامعه ای که پول حرف اول را می زند ، واقعیت آنست که علم چه است و کنفرانس چه !؟ در همان حال سایر همکاران من مشغول تدریس خصوصی بوده ، و ماهیانه چند برابر حقوق ناچیز معلمی درآمد داشته و از بهترین امکانات زندگی برخوردار بودند . ولی من دائم در فکرآن بوده و جستجو میکنم ، تا ببینم در کجا مجمعی علمی برپا می شود ، آنگاه به هر قیمتی شده ، خودرا به آنجا برسانم و از چشمه های علم و معرفت ودانایی ، جرعه ها بنوشم و خودرا سرفراز دانسته ، و با دست پر به کلاس های درس بروم و دانشجویانم را از دست عفریت جهل برهانم . در این سفرها به اقصی نقاط ایران که همیشه جان برکف بوده و رنج و مشقت ها کشیده ام و حقوق ناچیز معلمی را هزینه کرده ودر راه کسب دانش بشری مرارتها دیده و بد استقبالیها را تحمل و محرومیت ها را قبول کرده ، چه کسی گفته آفرین !؟ حتی مسئولان اداره متبوعم از دادن امتیاز مزایایی که داشته ام چشم پوشی کرده و حقم را پایمال کرده اند . آیا من مستحق این ظلم بوده ام ؟ چرا ؟ با اینکه همیشه سخت ترین مسائل ریاضی را حل کرده و مجهولاتی را می یابم که دیگرا ن از پیداکردنشان عاجز و ناتوانند ، هرچه فکر می کنم ، جوابی برای این سئوال نمی بینم !
برگرفته از سایت http://www.foadroyal.com ( سایت علمی سید محمد فواد ابراهیمی )
اولین کنفرانس آموزش ، پژوهش و کاربرد کامپیوتر در ایران
27 الی 29 / بهمن / 1371 شمسی
پائیز سال 1371 در روزنامه کیهان اطلاعیه ای را چاپ کرده بودند که دانشکده فنی دانشگاه تهران اولین کنفرانس کامپیوتر در ایران را از 27 الی 29 بهمن 1371 برگزار می نماید . هزینه ثبت نام فقط دوهزار تومان بابت سه پرس نهار و کتاب مجموعه مقالات بود . البته ارائه مدارک مبنی بر داشتن اطلاعات علوم کامپیوتری و عضویت در انجمن انفورماتیک ایران لازم ، و از متخصصین و استادان کامپیوتر مقالات علمی حول محورهای مورد نظر خواسته بودند . عدم توجه به محل اسکان و شام و صبحانه ، بدان خاطر بود که به دلیل حالت استثناء و تخصصی بودن کنفرانس ، اکثر قریب به تمام شرکت کنندکان را مقیم تهران فرض کرده بودند .
ازآنجا که اینجانب جزء اولین کسانی بودم که از تابستان 1369 مرتب در دوره های مبانی علوم کامپیوتری شرکت داشتم و درکلاسهای سال سوم ریاضی دبیرستان درس مبانی کامپیوتر تدریس می کردم و همچنین عضو انجمن انفورماتیک ایران بودم ، شرائط شرکت در کنفرانس مذکور را داشته ، لذا با تکمیل فرم ثبت نام ، به پیوست نامه ای ، فتوکپی مدارک و اصل فیش بانکی را ، از طریق پست سفارشی ، روانه تهران کردم . درتاریخ 24 / 11 / 71 دعوتنامه ای برای اینجانب به مرکز تربیت معلم شهید مدرس سنندج ارسال گردید . با هماهنگی و فراهم نمودن تدارک سفر ، بلیط اتوبوس تک صندلی به مقصد تهران در تعاونی شماره پنج سنندج به مبلغ 230 تومان تهیه گردید . ( بلیط جفت صندلی ها خیلی ارزانتر بود اما برای من جا نبود ! ) وقتی به اداره کل آموزش و پرورش که مراکزتربیت معلم ( ت - م ) زیر نظرآنها بود، برای گرفتن حکم ماموریت مراجعه کردم ، معاونت اداری حتی از دادن حکم بدون بار مالی نیز خود داری نمود ! این دیدگاه و طرز تفکر بعضی مسئولین فرهنگی بود که همواره بجای تشویق و مساعدت من که تمام هم وغمم ارتقاء دادن سطح علمی خود ، برای تدریس بهتر دانشجویان مراکز ت – م بود ، در جهت خلاف اصول ارزشی و علمی رفتار می کردند ! با گذاشتن وسایل شخصی در کیف با آرم بیست و سومین کنفرانس ریاضی ایران که توسط دانشگاه رازی در شهر کرمانشاه برگزار گردید و اینجانب شرکت کننده دائمی همه کنفرانسهای ریاضی در سراسر ایران بودم ، و با هزینه شخصی به تجربیات علمی و آموزشی خود می افزودم ، صبح دوشنبه 26 / 11 / 71 عازم تهران شدم .
طبق عادت ، دوربین عکسبرداری اتوماتیک یاشیکا اتوفوکوس را مجهز به باتری های نو و فیلم خام 36 تایی کونیکا 135 ، همراه داشته ، و با پرداخت پنجاه ریال ، با تاکسی به ترمینال بزرگ سنندج رفتم . چون نیم ساعت تا حرکت اتوبوس مانده بود به دیدار دکانداران آشنا رفته و مقداری بیسکویت و تناقلات خریداری ، و تاخیر در حرکت را متصدیان تعاونی 5 توی نوبت ایستادن اتوبوس در صف گازوئیل اعلام کردند ! بالاخره پس از انتظار و استقرار مسافران در اتوبوس که در ستون راست تک صندلی و در ستون چپ جفت صندلی داشت ، بسوی تهران راه افتادیم . من در ردیف چهارم ستون چپ روی صندلی 12 نشسته و جوانی ظاهراً اهل مطالعه کنارم جای گرفت . دختر دانشجوی یکی از معلمان ریاضی سنندج نیز در تک صندلی ردیف ششم به دانشگاه تهران بر می گشت . ایشان رشته ریاضی با گرایش کامپیوتر را می خواند ولی از برگزاری این کنفرانس کامپیوتر هیچ اطلاعی نداشـت ! گردنه صلوات آباد سنندج را پشت سر گذاشتیم بدون آنکه پهلو دستی، میل به صحبت کردن نشان دهد ! جزوه ای را ورق می زد و اصطلاحاتی را چند بار تکرار کرده ، انگار خودرا برای دادن امتحانی آماده می کرد . ضمن تعارف شیرینی بازبان کردی به او گفتم : مگر می شود تا تهران کنارم باشی و بامن حرف نزنی ؟! بعداز ترجمه سوال، بازبان فارسی لهجه دارگفت: فرداکنکوردکتری دارم! ایشان مجرد،اهل ارومیه وکارمندثبت اسنادواملاک کردستان دارای فوق لیسانس برنامه ریزی شهری وسهمیه ادامه تحصیل راداشت . ضمن صحبتها متوجه شدم هم از نظر علمی و هم از نظر اطلاعات عمومی ، چندان پخته نیست ! سطحی فکر میکرد و از معناها خیلی فاصله داشت . به مدرک خیلی می نازید و فقط برای برخورداری از مزایای بیشتر دنبال مدرک دکتری بود! با مقایسه مطالب به قول خودش بسیار مهم جزوه هایش با مطالب ریاضی که من در دوره لیسانس خوانده بودم ، دستگیرم شد که خیلی درحق ما معلمان ریاضی ظلم می شود . حقوق یک دکترای شهرسازی کجا و حقوق یک معلم لیسانس ریاضی کجا !؟ مبرهن است که عدم اجرای عدالت ، ظلم تمام است . مدرک گرایی بدون توجه به کیفیت معلومات وهوش و ابتکاررا ، ملاک اجرت کار قراردادن، موجب دلسردی و بی تفاوتی نخبگان درامورگردیده، وموتور پیشرفت جامعه رادرابعاد مختلف خاموش میسازد. اتوبوس برای نهارخوردن مسافران جلورستوران الوند همدان توقف نمود .علی رغم میل باطن و معمول سفرهایم که همیشه از خوردن غذای بین راهی پرهیز میکنم ، برای هماهنگی با همسفرم تن به خوردن چلو کباب دویست و پنجاه تومانی داده ، وآنرا یک آزمایش موقتی قلمداد کردم . درمحوطه دختری که سالها قبل درس ریاضی کنکور پیش من خوانده بود سلام کرد. ایشان هم درتک صندلی اتوبوس ما جا داشت .در تهران ضمن ادامه تحصیل دررشته حسابداری کارمند یک شرکت تجاری بود .ضمن صحبت ها گفتم چرا راه پدرومادرت را که هردو معلمند نگرفتی ؟ گفت : معلم زحمت میکشد ، اما احترامش و حقوقش چنگی به دل نمی زند! دانشجوی ریاضی با گرایش کامپیوترحاضردرصحنه گفت : من اگرکاری دیگر گیرم نیاید ، مجبورم معلم شوم ! من مانده بودم که چه بگویم ، از معلمی و ارزشهایش دفاع نمایم یا هرآنچه راکه بسرم آمده بود برایشان بازگوکنم؟! فقط گفتم معلمی برای خانمها نوعی سرگرمی درآمد زاست!واتوبوس راهش را درپیش گرفت .درردیف پشت سر ما ، زوج جوانی ازخاطرات مدرسه میگفتند واکثر معلمین خودرا مسخره میکردند ! تا مردآباد کرج مقداری از موضوعات گوناگون را به بحث کشانده و در رابطه با اذیت و آزار آدمیان به هم نوع خود ، پیر مرد ردیف جلو شعر زیر را بیاد آورد .
میان دو خر بهر جو ، جنگ شد لگد زد یکی ، دیگری لنگ شد
برآشفت از خشم و گفتا همی یقیناً تو خر نیستی ، آدمی
نشاید که خر خوانمت چونکه خر نیآزارد همنوع خود چون بشر
ساعت پنج و نیم عصر در اتوبان کرج بودیم . مناظر اطراف ، با مناظری که در شهرماست بسیار متفاوت و تماشایی بود . در دهکده المپیک ( مجموعه ورزشگاه آزادی تهران ) مسابقات بانوان کشورهای اسلامی برگزار می شد . دیدن لانه های زنبور ( مجتمع های شهرک اکباتان تهران ) مرا به یاد دخترم روزیتا انداخت که این اسم را مناسب حال ساکنین آنجا می دانست . چند دقیقه بعد وارد محوطه ترمینال آزادی تهران شدیم . هر مسافری راه خودش را گرفت . من هم به قصد منزل دایی بزرگم ، با پرداخت بیست تومان با سواری به میدان انقلاب ، و سپس پیاده به خانه دایی در خیابان جمالزاده شمالی رسیدم . ازآنجا تا دانشگاه تهران ده دقیقه پیاده روی بیشتر نبود . شب به پسردبیرستانی دایی قول دادم که روز چهارشنبه اورا با خودم به محل کنفرانس ببرم .پس از خوردن صبحانه روز سه شنبه 27/ 11 / 71بسوی دانشگاه تهران راه افتاده ، در جلو دانشکده ادبیات شلوغی غیر معمولی را دیدم . معلوم شد امتحان کنکور دوره های دکتری و فوق لیسانس و لیسانس سهمیه ای ویژه است و از سراسر ایران افراد خودرا رسانده اند . آشنایانی از جمله معلمی را دیدم که در آموزش و پرورش سنندج تعلیمات دینی تدریس می کند . همسفرم را نیافتم . با ذهنیتی که از محل برگزاری بیستمین کنفرانس ریاضی ایران در فروردین ماه سال 1368 داشتم ، به ساختمان مرکزی دانشگاه رفتم ، بالای سر در ورودی تالار های علامه امینی و رشیدالدین فضل الله پلاکارت هایی از برگزاری کنفرانس و سمپوزیوم غیراز کامپیوتر نصب بود ! لذا دانشکده فنی را مقصد قرار داده و بالاخره با پلاکارت ، خیر مقدم به میهمانان اولین کنفرانس کامپیوتر در ایران روبرو شدم . با ارائه کارت مخصوص که قبلاً از پست دریافت کرده بودم ، وارد ساختمان شدم . عجب شلوغ بود ! ولی این شلوغی کجا و آن شلوغی دانشکده ادبیات کجا !؟ در کریدرها افرادی مشغول برپایی غرفه های نمایش صنایع کامپیوتری و آلات و ادوات مربوط به آن بودند . در جهت فلش ها به محل ثبت نام کنفرانس کامپیوتر رسیدم . روی شش میز البته با فاصله ، کامپیوترهایی را مستقر و شادمان از اینکه برای اولین بار از طریق سیستم کامپیوتری ثبت نام بعمل می آورند ، اسم مرا سرچ نمودند . مشخص گردید که از سراسر استان کردستان تنها یک نفر برای شرکت در اولین کنفرانس کامپیوتر ایران داوطلب شده است ! این حالت ویژه و استثناء بودن برایم تازگی نداشت . زیرا در بسیاری کنفرانسهای ریاضی و دومین کنفرانس لیزر و بسیاری سمینارهای دیگر در اکثر دانشگاه های شهرهای مختلف ایران ، اینجانب تنها شرکت کننده از استان کردستان بوده ام . و نام کردستان و سنندج را در مجموعه های یادبود آن مجامع علمی مکتوب می کردم . من عاشق علم و شیفته ریاضیات بوده و از برکت وجود والدین بزرگوارم ، چندرغاز حقوق معلمی را در این راه ها هزینه می کردم . ثمرات عظیم این حرکت بسیار ، که مهمترین آنها دادن اطلات علمی جدید به دانشجویانم در کلاسهای درس ریاضی بود . شاهد این ادعا هزاران نفردانشجو معلمان مناطق غرب ایران می باشند ، که زمانی در کلاسهای تدریس اینجانب حضور داشته اند . پس از ثبت نام و دریافت کتاب مجموعه مقالات و سه عدد کوپن ناهار برای سه روز در باشگاه دانشگاه تهران و بروشور برنامه کنفرانس و نقشه محیط کنفرانس ، بدنبال آشنایی در میان شرکت کنندگان گشتم . متاسفانه حتی یک نفر از هم کلاسی های دوره های کامپیوتر را ندیدم . اما در غرفه شرکت پارس الکتریک با مهندس دردایی روبرو شدم که در دوره زمستان 1369 به ما سیستم عامل داس را آموزش داد . از وضعیت کامپیوترهای بسیار ساده اولین کارگاه آموزش کامپیوتر سنندج پرسید ، که خودشان جمعبندی کرده بودند . هارد نداشتند و با فلاپی نرم ، پنج و یک چهارم اینج که حاوی برنامه داس بود کامپیوترها را راه اندازی میکردیم ! مانیتورها تک رنگ ، خلاصه اینکه اسباب بازی بچه گانه ای بیش نبودند . اوگفت : اگر مدیر کل آ و پ آنجا هزینه اش را بدهد ما میتوانیم کامپیوترها را ارتقا دهیم . چون ساعت شروع کنفرانس 9 صبح بود لذا از فرصت استفاده کرده و به اکثر جاها سر کشیدم . بویژه وارد آمفی تاتر کوچک جنب تالار شدم ، که برنامه های سخنرانی کنفرانس مکانیک دانشکده فنی در حال اجراء بود . چونکه وقت زیادی نبود بنشینم و به آنها گوش بدهم ، از آنجا خارج شدم . در جلو درب ورودی یک دختر دانشجو مرا جناب مهندس خطاب کرد و گفت : سه جلد مجموعه مقالات کنفرانس مکانیک دانشگاه صنعتی را آورده اند ، می خواهید بدهم خدمتتان ؟ بدون درنگ گفتم قیمت چقدر است ؟ گفت : شما که استاد مکانیک هستید فقط یک سوم قیمت ، یعنی سه هزار تومان را می پردازید ! بسرعت برق به یاد دوستم که مهندس مکانیک است افتادم و چون تازه عروسی کرده بود ، با این نیت که آنها را بعنوان کادو برایش ببرم ، خریدم . لذا کیسه ای حاوی سه جلد کتاب کا غذ گلاسه ای با وزن حداقل 12 کیلو بدستم داد . کتابهای برنامه ها و مجموعه مقالات کنفرانس مکانیک را نیز از وی گرفتم تا در کتابخانه عظیم فواد قرار گیرند . سپس با الصاق کارت مخصوص به سینه وارد تالار شهید چمران شدم . غوغای عجیبی بود . تا آن زمان در هیچ کنفرانسی آنهمه شرکت کننده ندیده بودم . پلاکارت بالای سن تالار با این متن
" مقدم شرکت کنندگان در اولین کنفرانس آموزشی ، پژوهشی و کاربرد کامپیوتر در ایران گرامی باد . 27 – 29 بهمن 1371 دانشکده فنی دانشگاه تهران " چشم ها را متوجه خود می کرد. بالاخره یک صندلی خالی پیدا شد و نشستم و به همه اطراف نگاه کردم .راس ساعت9 جلسه افتتاحیه کنفرانس با تلاوت قرآن کریم آغاز گردید و بعد سرود ملی ایران نواخته شد . افرادی کنار دیوارها ایستادند ، زیرا جای خالی برای نشستن نبود . دکتر ناصر رضایی دبیرکنفرانس ( استاد گروه برق دانشکده فنی ) خیر مقدم گفت و اشاره نمود که از میان مقالات رسیده تعداد 38 مقاله توسط داوران که چهل نفر بودند برای ارائه انتخاب شده اند . وی تعداد شرکت کنندگان را بیش از هزار نفر اعلام کرد.به آخرین دستآوردهای کامپیوتری درغرفه های نمایشگاه بزرگ جنب کنفرانس اشاره کرد و ابراز خوشحالی نمود که ثبت نام و توزیع کارت دعوت این جمعیت عظیم توسط کامپیوتر انجام گرفته است ! ( تا آن زمان در کنفرانسها همه ی کارها توسط دست و یا با استفاده از ماشین تحریر انجام می شد . ) نامبرده از آن عده دانشمند ایرانی مقیم خارج که با خرج خودشان به تهران آمده بودند تشکر و قدردانی کرد . ساعت 9 و 17 دقیقه آقای سیدمحمد غرضی وزیر پست و تلگراف و تلفن پشت تریبون رفت و از پدیده ارتباطات ، بعنوان عامل مهم زندگی بشر در آن زمان صحبت کرد . اشاره به کندی خبر رسانی در گذشته که خبر مرگ فتحعلی شاه قاجار بعداز 11 روز به شیراز رسید ، و نقش کامپیوتر در سرعت بخشیدن به ارتباطات ، و پردازش انبوه اطلاعات جمعآوری شده ، توسط کامپیوتر ، واینکه در آینده ای نزدیک هرکسی خواهد توانست براحتی با شخص دیگری تماس برقرار کند و حرفش را بزند . منظورش موبایل بود ! سپس به کاربردهای کامپیوتر در زمینه های مختلف ازجمله در کشاورزی ، صنعت و هواشناسی پرداخت . ایشان تعداد تلفن های ثابت شهر تهران را هشتصدهزار اعلام نمود و از نقش ارتباطی بین مردم در مقایسه با یک میلیون و نیم ماشین موجود در پایتخت گفت . ساعت 10 پنج دقیقه کم نوبت به پذیرایی رسید . بیش از نیمساعت ، آن جمعیت عظیم در کریدرها از شیرینی و چای گرفته تا کیک و ساندیس و آبمیوه خوردند و در نمایشگاه وسیع درهم لولیدند . من در غرفه انجمن انفورماتیک ایران پاکتی حاوی نامه و چند نوشته ی خودم را تحویل مهندس غفاری دادم و ایشان کارت ویزیت خودرا به من داد تا بعداً ازطریق تلفن پیگیرموضوعات باشم . درضمن خبرنامه انجمن را به پنجاه تومان خریدم ! برای استماع سخنرانیهای علمی به تالار برگشتم . از نحوه بیان مهندس محمد تقی روحانی خوشم آمد . مثل فواد از شعر ، در جاهایی که مناسبت داشت استفاده می کرد . او گل تخصص را توسط دستگاه اورهد به همه نشان داد و گفت استفاده علمی و اصولی از کامپیوتر کار هر کسی نیست . از دستگاه پروژکتور هنوز خبری نبود ! صفحه ای شطرنجی با تبدیل رنگ آبی یک مربع در هر ثانیه به رنگ زرد مهلت زمانی را برای هر سخنران نشان می داد . ساعت 11 و ربع دکتر محمد قدسی گفت : الگوریتم نرم افزار نیست بلکه پیاده سازی آن کاری نرم افزاری است . ساعت 12 و پنج دقیقه اعلام وقت نماز و ناهار شد . همراه مهندس کامپیوتر احمد جنتی کارمند شرکت نفت اهواز به طرف باشگاه حرکت کردیم . در صف طویل قرار گرفته ، بالاخره سینی حاوی چلو مرغ و سوپ با نوشابه دریافت گردید و در محوطه باز جایی را گیر آورده و به خوردن مشغول شدیم . روی میزها سالاد و میوه ( سیب ، پرتقال و نارنگی ) گذاشته بودند . چون کیسه کتابها بسیار سنگین و کیف نیز پر از کاتالوگها شده بود ، صلاح درآن دیدم که سریع به منزل دایی بروم ، آنها را بگذارم و به کنفرانس برگردم . موقع رسیدن به جلو سینما کاپری کولاک برف شروع گردید . وقتی وارد دانشکده فنی شدم باز سری به آمفی تاتر زدم دکترمهندس اسماعیل زاده گفت : به پایان نشست سالانه اعضای انجمن مهندسان مکانیک ایران رسیدیم . ( اینجانب فواد بعنوان دبیر انجمن ریاضی استان کردستان در سال 1376 انجمن مهندسان مکا نیک و حدود 250 موسسه علمی کشور را به عضویت افتخاری انجمن ریاضی استان کردستان در آوردم و از آن به بعد مهندس شهریار خاشع نشریات انجمن مهندسان مکانیک را به سنندج ارسال میکردند . ) بعد مهندس باقریان گرافی را روی پرده نشان داد و در رابطه با کشورهای در حال توسعه گفت : یک پنجم جمعیت بشر از نود درصد امکانات صنعتی برخوردارند . بخاطر اینکه از مطالب کنفرانس کامپیوتر بیشتر از این محروم نشوم سریع به تالار چمران رفتم . دکترمهندس ابراهیم نقیب زاده مشایخ از وضعیت علوم کامپیوتری در ایران حرف می زد . بعد دکتر تابش و مهندس ابطحی از موضوع آموزش کامپیوتر در مدارس گفتند . مهندس ابطحی را قبلاً در تابستان 1369 در دوره کامپیوتر لویزان دیده بودم . ایشان با استفاده از لوگو و کمودور گراف های ریاضی زیبایی را روی صفحه تلویزیون ظاهر کرده و توانایی کامپیوتر را در رسم نمودارهای هندسی بیان کردند . مهندس روحانی تاکید نمود که ریاضیات کا مپیوتری با ریاضیات دانشگاهی فرق دارد .
در پایان روز اول کنفرانس به کتاب فروشی های جلو دانشگاه تهران رفته و حدود پانصد تومان کتاب خریدم . در تاریکی شب با دست پر به منزل دایی برگشته و تلفنی با چند نفر از استادان خودم صحبت نمودم . پروفسور دکتر مهندس سرفراز غزنی مرا برای شام شب پنجشنبه دعوت کرد و متاسفانه نتوانستم به دعوت استاد پرویز خیزرانی لبیک بگویم . من گواهینامه اخترشناسی را با نمره 100% بصورت مکاتبه ای از محضر استاد غزنی در خرداد 1369 دریافت کرده بودم . بقول ایشان در میان دو هزار دانشجوی مکاتبه ای اخترشناسی در طی ده سال گذشته ، فقط فواد توانسته بود تمام سئوالات پایان دوره اخترشناسی را بطورکامل و درست پاسخ بدهد و نمره 100 بگیرد . به همین خاطر استاد شخصاً کارنامه مرا به سنندج آوردند و افتخار مضاعف نصیب من کردند . روز چهارشنبه 28 / 11 / 71 غلامرضا پسر دایی همراه من وارد کنفرانس شد در نمایشگاه با دیدن آنهمه تجهیزات کامپیوتری و کارهای گرافیکی اوپراتورهای آشنا به کامپیوتر ، به هیجان آمد وگرچه از موضوع سخنرانیها سر در نیآورد ولی پذیرایی ساعت 10 صبح به دلش چسبید . من در غرفه ها مرتب کتاب می خریدم و ضمن پرسش از مهندسین و صاحبان شرکت های کامپیوتری و استماع توضیحات آنان ، گراف های رسم شده با پلاتر دریافت کرده ، بحدی که موقع ظهر غلامرضا با انبوهی کتاب و کاتالوگ و بروشور و نقشه به منزل خودشان برگشت . پس از سخنان دکتر کاظمی که از کالیفرنیای آمریکا با هزینه شخصی به ایران آمده بود ، به آمار تکان دهنده مهندس انوشیروان دولایی توجه کردم ، که در ژاپن بیش از 300000 رباط در زمینه های مختلف مشغول بکارند ، و بعد از ژاپن کشور آمریکا بیشترین رباط هارا بکار گرفته ، در حالیکه در ایران تازه بعداز جنگ عراق در سال 1368 مردم با کامپیوتر روبرو شدند . ناهار امروز دقیقاً کپی ناهار دیروز بود ! تا شروع سخنرانیهای بعداز ظهر به خیلی جاهای دانشگاه رفتم . همزمان در همه سالن ها چندین برنامه علمی در جریان بود . شاید دانشگاهیان برای جبران عقب ماندگیهای علمی زمان جنگ شتاب گرفته بودند . دکترعلیرضا علیمردانی از تز دکترای خود راجع به تراکتور دارای کامپیوتر صحبت نمود . ساعت 3 ربع کم دکتر مهندس علیمحمد علمدار مدیر واحد کامپیوتر سازمان انرژی اتمی سخن راند . پس ازسخنان مهندسین هروی و فرهنگی نوبت به پذیرایی رسید . ضمن گپ زدنها چای و شیرینی و انواع آبمیوه خورده شد . وقتی سخنرانی خانم مهندس کامفر پایان یافت ، به گشتی در کتاب فروشی های خیابان انقلاب پرداختم . برای اینکه زمان بیشتری در محضر استاد بلند مرتبه دکتر غزنی باشم و فیض تمام ببرم ، به سوی منزل استاد واقع در خیابان جمالزاده حرکت کردم . ضمن پذیرایی ها فیلم های 8 میلیمتری سفرهای استاد به لندن و مناطق مختلف داخل ایران بسیار تماشایی بود . کتابخانه بزرگ استاد دستکمی از کتابخانه عظیم فواد در سنندج را نداشت . بحث علمی ونجومی بویژه راجع به بشقاب پرنده و سیاهچال مجالی برای خواب نمی داد . پس از خوردن صبحانه استاد دعوت مرا برای حضور در آخرین روز کنفرانس کامپیوتر پذیرفت . مگر نه اینکه برای روشنفکران و تحصیلکرده های ایرانی ، پرداختن به پدیده کامپیوتر در داخل ایران ، جزء آرزوهای بزرگ بود !؟ گفتگو راجع به دانش کامپیوتر و موضوع تانتاریزم ، پیاده روی مسیر نیم ساعته را کوتاه و دلچسب نمود . وقتی استاد متوجه شد حقوق من حدود بیست هزار تومان است ، گفت : عجب روحیه ای داری ! شما چطور چرخ زندگی را حرکت می دهی ؟ هزینه های این سفرهای علمی را از کجا تامین می کنی ؟ پس چه وقت و چگونه میخواهی به نوایی برسی ؟ من با اینکه چندین فعالیت کاری دارم با ماهی حدود دویست هزار تومان ، تازه یکم گرو "دو" م می باشد! وقتی فهمید که اداره آموزش و پرورش از صدور حکم ماموریت برای من حتی بدون بار مالی خود داری کرده است ، شگفت زده شد و تائید کرد که فواد حقیقتاً عاشق علم و شیفته ریاضیات است . برای اولین بار یک دستگاه عابربانک را در خیابان مشاهده و استاد راجع به خدماتی که این سیستم کامپیوتری می تواند ارائه دهد ، توضیحاتی داد . مرد میانسالی یک نقشه هفت آسمان دوره افلاطون را آویزان کرده و برای تماشاگران شرح میداد . استاد غزنی از توضیحات وی ایراد گرفت و در چند عبارت کوتاه اورا با متاعش آشنا کرد ! وقتی وارد دانشکده فنی شدیم ، استاد تاریخ تاسیس آنرا پانزده بهمن 1314 شمسی اعلام نمود . ایشان بعنوان مسئول شهرسالم تهران یک آرم طراحی کرده بود که توسط مهندس زارع در کامپیوتر اسکن شد و رنگامیزی آنرا کامل نمودند . برسرچگونه توزیع کردن کلاسورهای با آرم کنفرانس کامپیوتر که توسط شرکت ایزایران تهیه شده بود اختلاف نظر پیدا شده و متاسفانه فقط به تعدادی کلاسور رسید و توزیع آن متوقف گردید و تلاش من برای سهم خودم بی نتیجه ماند ! در تالار چمران به سخنان کارولوکس و سید بهرام ظهیراعظمی گوش دادیم . بهرام مقیم تهران و پسرسیدمحمود ظهیراعظمی مدیرکل سابق آموزش وپرورش کردستان در زمان انقلاب است . که به پهلوانی در سنندج مشهور بود . مقاله " مونیتور جسم پرنده " از مهندیس سعید مهریس طرفداران زیادی داشت . به ارائه دهندگان مقالات جوائزی داده شد . رئیس دانشکده فنی از تاسیس دانشکده کامپیوتر در دانشگاه تهران در آینده خبر داد . جلسه پرسش و پاسخ به ساعت دو بعدازظهر انداخته شد . استاد غزنی ساعت 12 ظهر دانشگاه را به قصد منزل ترک نمود . ناهار روز سوم کنفرانس چلوکباب شد ، که ماجرای سرمیز باشگاه خود داستانی طولانی است . مهندس نا آشنا اهل شمال خطاب به فواد گفت : اگر در کردستان درخت پرتقال نیست ، درخت کاهو که دارید !؟ چون بلیط اتوبوس به مقصد سنندج نداشتم ، عطای جلسه پرسش و پاسخ عصر را به لقایش بخشیده و سریع به منزل دایی برگشتم . محموله کتابها به حدود بیست کیلو رسیده بود . حمل آن تا ایستگاه اتوبوس های میدان انقلاب کار آسانی نبود . برای رفتن به ترمینال آزادی تاکسی صد تومان می خواست ! ناچارشدم در صف طویل مسافران اتوبوس شرکت واحد بیش از نیم ساعت معطل بمانم . مردی اهل تبریز با مشاهده کیف با آرم کنفرانس ریاضی کرمانشاه ، از من پرسید: استاد شما دوست دکتر تومانیان هستید ؟ گفتم چطور ؟ گفت : ایشان هم از همین کیف شمارا بدست می گیرند ! با اذیت فراوان به ترمینال رسیدم. ساعت 3 عصر بود و بلیط ساعت 6 به مقصد سنندج با پرداخت 226 تومان تهیه شد . لذا با گذاشتن وسائل در انباری تعاونی 11 راهی موزه برج آزادی (شهیاد سابق نماد شهر تهران ) شدم . در ورودی آن مشخصات برج را یادداشت کردم .
تاریخ افتتاح : 1350 - طراح : مهندس حسین امانت - سازنده : شرکت ماپ محمد پورفتحی ارتفاع : 50 متر - طاق بزرگ ضلع غربی و شرقی نمایانگر معماری ایران باستان – طاق ضلع شمالی و جنوبی نشانگر معماری دوران اسلامی – بام برج الهامی است از برج و باروهای بناهای ایرانی – اسکلت تمام بتون آرمه – نمای خارجی از 25000 قطعه سنگ در بیش از 15000 شکل مفروش گردیده است - برج دارای 3 طبقه و 4 آسانسور و 2 راه پله در ضلع شمال شرقی وجنوب غربی سالن همکف ، که هر کدام دارای 285 پله می باشد – مدت عملیات ساختمانی حدود 30 ماه – درب سنگی ورودی با 7 تن وزن از نوع گرافیت همدان (سنگ خارا ) می باشد.
با آسانسور اول بالا رفتم . معلم روستای کوله در اطراف دیواندره کردستان برای دانش آموزان خود با زبان کردی توضیح می داد . مرا که دید گفت : من در مرکز تربیت معلم شهید مدرس سنندج دانشجو ی رشته آموزش ابتدایی بودم ، بچه ها را برای اردو به تهران آورده ام ، و غروب آنها رابه قم میبرم . میدانم شما استادرشته ریاضی مرکز مدرس سنندج هستید . باآسانسور دوم تا محوطه بالای برج رفته ، واز شیارها مناظر اطراف برج را به تصویر کشیدم . راه پله به بام برج را بسته بودند . سالها قبل که این مسیر باز بود از تکه سنگ کره ماه که در بام برج به نمایش گذاشته بودند دیدن کرده بودم . وقتی همه قسمتهای موزه زیر برج را بازدید کردم ، بجز کتابخانه ، که فقط به اعضاء خودش ،کتاب امانت می داد . بموقع به محوطه ترمینال آزادی بر گشتم و از غرفه پرورش فکری کودکان و نوجوانان چند اسباب بازی جالب برای دختران عزیزم خریدم . فروشنده مرا می شناخت ! خطاب به بازرسی که آنموقع آنجا آمده بود گفت : آقای ابراهیمی معلم سنندجی هر وقت به تهران می آید موقع برگشت ،کلی وسائل فکری نزد من برای بچه هایش می خرد . با احساس مسرت از این بیانات ، وسائل خودرا به جعبه اتوبوس منتقل و در صندلی 10 نشستم . شبی بسیار سرد را تا سنندج تحمل و خوابی در کار نبود . ساعت 5 صبح جمعه 30 / 11 / 1371 دور میدان انقلاب (میدان شاه سابق = دور حوضه که ) سنندج پیاده شدیم . تاکسی صد تومان می خواست و من فقط 26 تومان پول داشتم ! به ناچار آن همه کتابهای سنگیین را با جان کندن به منزل پدری رساندم . آری کتابخانه عظیم و بایگانی اسناد علمی فواد اینگونه با مشقت شکل گرفته است . داستان هدیه دادن سه مجلّد 12 کیلویی مجموعه مقالات کنفرانس مکانیک دانشگاه صنعتی به دوست مهندسم کتابی جداگانه است .
مدرس ریاضیات و کامپیوتر مراکز تربیت معلم سنندج
برگرفته از سایت http://www.foadroyal.com ( سایت علمی سید محمد فواد ابراهیمی )
اولین موزه شخصی در استان کردستان
سید محمد فؤاد ابراهیمی
1/7/1391شمسی (22/9/2012میلادی )
دربهار سال 1391 بفکر سیمانکاری زیرزمین خانه مسکونی افتادم که سالها ، بی در و پیکر، لانه ی سوسک و عنکبوت و مخفی گاهی برای گربه های محله چهارباغ سنندج شده بود . سوا حسن جوشکار در نهایت کاردانی و دلسوزی از آهن آلات موجود برایش در و پنجره ها ساخت . و از لوله های فرسوده و میلگردهای زنگ زده چهارپایه های چند طبقه برای جای دادن اشیاء در زیرزمین درست کرد . سوا عبدالله برقکار زحمت تامین نور آنجا را کشید ، و سوا محمد سیمانکار دیوارها وسقف زیرزمین را صاف و سفید و کف آنرا بتون ریخت.سوا سیف الله و سوا برهان در برش و جاانداختن شیشه ها همکاری کرده ، وسوا امید نجار در نهایت دلسوزی کارهای چوبی قفسه ها و طاقچه ها را به انجام رسانید . بعدازچند ماه کارپرزحمت ، مکان بسیار تمیز و مناسبی برای جای دادن وسائل و اشیایی که ظاهراً بدون استفاده بودند فراهم گردید .
وقتی که اشیاء قدیمی گرد وغبار گرفته را از کنجها و زوایا ی خانه بیرون کشیدم وپس از شستن و تمیز نمودن به زیرزمین منتقل کرده و درطبقات مهیّا شده قرار میدادم ، اولین جرقه ی تشکیل و تاسیس یک موزه ی شخصی در ذهنم ساطع شد !
عبور لوله های تاسیسات شوفاژ از نزدیکی سقف زیرزمین به نحوی عجیب ، باعث آویزان کردن بسیاری اشیاء قدیمی ، و تجربه بازدیدهای فراوان از موزه های داخل و خارج ایران مرا واداشت تا بدون تردید هزاران اشیاء کولکسیون های خوردا به زیرزمین ببرم ، و بدین سان مجموعه ای بالغ بر سی هزار قطعه ریز ودرشت در کنار هم بوجود آمد .
اگرچه میدانستم که موزه تعریف خاص خودرا دارد ، وباید دارای محوری مشخص با عنوانی معیّن ، مجموعه اشیاء معلومی را در معرض نمایش قرار دهد ، و حامل پیامی روشن ویا اطلاعات خاصی را مربوط به یک روند و فرایند به بازدید کننده برساند و ... اما جمع شدن آنهمه وسائل و اشیاء قدیمی مرا متقاعد نمود که ، از پراکندگی موضوعی و تنوع و تعدد محتویات زیرزمین چشم پوشی کرده ، و کلمه موزه را برایش در نظر بگیرم ، مگر نه اینکه آنهمه کولکسیون را سالها بدنبال خواست دل ، جمع آوری کرده بودم ، و میبایست زمانی دیگران را هم در این حظ درونی شریک میکردم ؟!
معمولاًموزه ها محوریت دارند و نام آنها حاکی از نوع و موضوع محتویات موزه می باشد . مثلاً :
" موزه حیات وحش " ، " موزه اشیاء باستانی و تاریخی " ، " موزه ابزارآلات سفاین فضایی " ،
" موزه نظامی " و ...
هرموزه اطلاعات خاص و معیّنی را در چارچوبی مشخص ارائه می دهد . که هر یک طرفداران و علاقمندان خود را جذب کرده ، و برای آنها جالب بوده و شاید برای بازدید کننده هوشیار مثمر ثمر باشد .
محل ، فضا و موقعیّت موزه یکی دیگر از پارامترهای مهم و مؤثر در کارایی ، روایی و ضرورت برپایی موزه بوده ، که درجه ، اعتبار و ارزش موزه از روی آنها تعیّن می گردد .
محتویات و اشیایی که در موزه قرار می گیرند ، بایستی همگی در ارتباط با محوریت موزه باشند . و تا حدی سنخیّت بین آنها برقرار بوده و روابط با معنایی بین هر چند تای آنها قابل درک باشد .
چیدمان اشیاء در موزه نیز بسیار حائز اهمیّت بوده ، تا جایی که بازدید کننده را راهنما ، و نیاز به توضیحات را به حداقل برساند . ناگفته نماند این موضوع ، اتیکت گذاری و شرح کتبی الصاقی را نفی نمی کند . کیفیّت نور و تهویه ، و همواری و تسهیل در حرکت بازدیدکنندگان ، یکی دیگر از ضروریاتی است که یک موزه باید دارا باشد . وجود راهنما برای تشریح بسیاری خصوصیات پنهان ، بویژه برای توجیه بازدیدکنندگان کم تجربه الزامی است . وبسیاری مطالب دیگر که پرداختن به همه آنها را در اینجا لازم نمی دانم .
با اذعان به آگاهیهای فوق ، باید به عرض بینندگان و اهالی معرفت و بخصوص افراد حساس و نکته گیر که شاید زمانی دیدار از " موزه شخصی فواد " نصیبشان گردد ، برسانم :
این موزه شخصی دارای هیچ کدام از معیارهای فوق الذکر نیست ! اما ویژگیهای خاص خودرا دارد و شاید بتوان گفت : نوعی موزه است که تا تاریخ 1 / 7 / 1391 لااقل در استان کردستان و شهر سنندج نظیرش را اعلام نکرده اند . با احترام به کسانی که ارزشها را می شناسند و به آن حسادت نمی ورزند، هر توجیه و تعریفی به قصد بی ارزش نمودن " موزه شخصی فواد " را اینگونه پاسخ می دهم :
کسانی که فقط و فقط بلدند ایراد بگیرند ، اگر می توانند موزه ای بهتر از این موزه و یا شبیه آن را تشکیل دهند ، هذا گوی و هذا میدان !
در مردادماه که مقارن با ماه مبارک رمضان بود با زبان روزه به ساماندهی اشیاء فراوان ، در آن فضای پنجاه وپنج متری پرداختم ، ومشاهده نمایشگاه خانه های ریاضیات کشور در دوازدهمِن کنفرانس آموزش ریاضی ایران در دانشگاه سمنان در شهریور ماه نودویک ، به من این جرات را داد که موجودیت
اولین موزه شخصی در استان کردستان
را تحت نام موزه شخصی فواد در شهر زیبای سنندج اعلام نمایم .
پیامک :
روز اول مهر 91 در سرآغاز تعلیم کلاسیک ، موزه شخصی فواد با حضور جناب امیرارسلان آصفی و استادان فرهیخته افتتاح می گردد .
را برای عده زیادی در سراسر ایران جهت اطلا ع رسانی ارسال نمودم . بسیاری از علاقمندان بویژه اهالی سنندج اشتیاق خودرا برای شرکت در مراسم افتتاحیه اعلام نمودند . با کمال تاسف فقط به دلیل کوچک بودن مکان وعدم گنجایش محل موزه نتوانستیم پذیرای آن بزرگواران باشیم . با خواست خدای متعال و عنایت استادان گرانقدر در روز شنبه 1/7/1391 طی مراسم کوتاهی موزه بوسیله جناب آقای آصفی از نوادگان آصف اعظم کردستان صاحب اصلی خانه کرد سنندج ( موزه مردم شناسی ) و همراهان افتتاح گردید . دراین مراسم جناب آقای محمود شکری قطعه شعری را ایراد کردند .
فیلم مراسم افتتاحیّه حکایت از تولد اولیّن موزه شخصی درشهر سنندج می نماید . هدف از ارسال پیامک به تعداد فراوان ، صرفاً اطلاع رسانی بود . از آنجا که مکان موزه مملو از اشیاء زیادی میباشد وفقط راهرو باریکی برای تردد انسان باقی مانده است ، اگرتعداد بازدید کننده از دوسه نفر بیشتر باشد، امکان مشاهده وبررسی توام با توضیحات وجود نداشته ، لذا برای آن عزیزانی که اظهار تمایل به دیدار موزه کرده بودند ، پیامک مبنی بر رسیدن به آرزویشان ارسال نمودم،که با هماهنگی قبلی امکان دیدار از موزه شخصی فواد مطابق برنامه وجود دارد .
انسان بر اثر جایگاهی که در عالم هستی دارد ، حق انتخاب داشته و نوع انتخاب نشانگر شخصیت و ضمیرباطن شخص است . در یک جمله باید گفت : انسان چیزی جز حاصل انتخابهایش نیست . در ادارة اجتماع بشری ، هر کسی را به کاری مشغول و مسیر معلمی از تمامی انتخابهای دیگر مجزا و رهروانش حامی ارزشهای واقعی بوده و ماهیت درونی فرد در انطباق با نوع انتخاب وی قابل سنجیدن است . معلم راهی را برگزیده که بهترین است . ولی پراز نشیب و فراز ، که مستلزم تحمل دردها و رنجها و تلاشهای فراوانی است . لذا باید امیدی به بلندای فلک ، و دلی به وسعت کهکشان ، و قلبی سرشار از مهر و رؤفت داشته باشد . تا بتواند نوری به تاریکی و ظلمت بتاباند . اگر رهرو عاقلانه و عامدانه و با علاقمندی به این مسیر آمده باشد ، با تحمل همه چیز قاطعانه تا پایان خواهد رفت . ولی اگر دست روزگار برخلاف میل باطن ، اورا به مسیر معلمی انداخته باشد ، باید گفت که : در خوشبختی و سعادت به رویش باز شده ، و اگر غافل نشود باید کاری کند که شایستة نام معلمی گردد . برای این امر پرداختن به مطا لعة مداوم اساس کار است . غرور و طمع مادی بلای مسیر و از آنجا که معلمین ا لگوی تمام نما برای دانش آموخته ها می باشند ، هرگز نباید احساس یاس و نا امیدی خودرا بروز دهند . اظهار غرور حتی در موقع کشف تازه ها زیان بار و مقدمات را برای ظهور غفلت فراهم می آورد . معلم بایستی در هر سطحی خودرا دانشجو بداند و هیچگاه از مطالعه دست نکشد . معلم وظیفه دارد دایماً در تکاپو برای شناخت هرچه بیشتر و افزایش معلومات خود باشد . بنابراین فارغ ا لتحصیل شدن در مقطعی خاص پایان راه تحصیل نیست . بلکه نقطة عطفی برای پیشروی در مسیر خواهد بود . رهروان باید هیچگاه از موانع نهراسند ، و از برخوردهای ناراحت کننده ، درکار خود دلسرد نشوند . و همواره با شور و شوق به نور افشانی بپردازند . قطعاً مشکلات مادی برای معلمین واقعی ، موقعیت زندگی را زیر سؤال خواهد برد ، در آنحال است که معلم ، رسا لت اصلی خودرا با پذیرش برتری ارزشهای معنوی برمسایل مادی نشان خواهد داد . معلم نبایستی بدون برنامه وطرح درس و آمادگی لازم داخل کلاس شود ، چراکه دانش آموزان در انتظار اندیشة موزون او برای تکامل فکری خود می باشند .
معلم در فکر آینده هست ولی هرگز نگران آن نخواهد شد . درمسیر معلمی مال بیش از حد دنیایی ، اندوخته نمی شود . لذا برای رسیدن به ثروت مادی باید از مسیر معلمی کناره گرفت ! نه اینکه معلم در بدست آوردن مال فراوان عاجز باشد ، بلکه به آن اعتقاد ندارد . معلم هدفش تغییر در افکار و رفتار انسانهاست ، و طا لب اندیشه و سعادت معنوی است .
در رویارویی با دانش آموختگان ، احترام و ارج نهادن به هویت انسانی آنان اولین قدم است . تا اینکه آنان احساس هستی نموده و آنگاه با اظهار وجود از معلم خود ، دانش و معرفت بیاموزند . لذا هرگونه تنبیه بدنی و حرفهای زشت در بساط معلم وجود ندارد . مهرورزی بطور عام شیوة معلم است همچون بارانی که بر همه چیز میبارد و هیچ تبعیضی در کارش نیست . او برای همه کس دل می سوزاند ولواینکه حتی یک نفر هم برای او دل نسوزاند .
خلاصه اینکه معلم راهنمای بشر هویت گم کرده است .
معلم را فکر و عزم راسخ است همه حال او پرسش و پاسخ است
سید محمد فواد ابراهیمی
SMF - E
ریاضیات زبان مشترک تمام آدمهاست . smf-e
ریاضیات جوهر مفردة عالم هستی است . ( سید محمد فواد ابراهیمی smf-e )